. ✍ از دردِ پا تا دنیای مسعود بیماری دیشب، خواب از من ربود تا صبح درد کشیدم درد پا، چیز سختی نبود واژه‌ها در ذهنم ردیف می‌شدند از شعر، یادداشت و جستار... نتوانستم بنویسم یاد دردهای مرحوم مسعود دیانی افتادم یاد لحظه‌های مرگ‌آگاهی او دیانی درد داشت و می‌نوشت در میانه‌ی بود و نبود... من اما با درد مختصری از نوشتن باز ماندم فهمیدم هنوز نوشتن در جان من نرفته است فهمیدم هنوز در زندگی در درک دردِ ظاهر و باطن حرفه‌ای نشدم. @HOWZAVIAN