🚩 🚩 📖داستان ✍️به قلم ✒️ قسمت اول محدثه کلافه است. در اتاق مدام رژه می‌رود وطوری به من نگاه می‌کند انگار من مقصرم. یک لحظه می‌خواهد چیزی بگوید که می‌گویم: بسه دیگه مگه من بنزینو گرون کردم. سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: ببخشید کلافه‌ام. نکنه اتفاقی بیوفته که... نمی‌گذارم ادامه دهد. می‌گویم: نه ان‌شاءالله چیزی نمی‌شه. نگران نباش، انقدرم خودخوری نکن. چند دقیقه می‌گذرد. عارفه می‌آید داخل که با چهره اخموی من و محدثه مواجه می شود. انگار دنبال کسی می‌گردد. می گوید: پس فاطمه کو؟ بلند می شوم و می‌گویم: رفت. راستی بلآخره تکلیف امتحانت چی شد؟ عارفه می‌گوید: استادم توی راه گیر کرده. پس کنسله. جمله آخر را با خنده می‌گوید. باز هم خوب است یک نفر اینجا خوشحال است. محدثه به طرف میز می‌رود. چادرش را بر می‌دارد. می‌گویم: کجا؟ در را باز می‌کند و می‌گوید: این‌جوری نمی‌شه. نمی‌تونم صبر کنم. پایگاه دست خودت. و می‌رود. اصلا اجازه نمی‌دهد چیزی بگویم. عارفه آهی می‌کشد و می‌گوید: ای بابا همه که دارن میرن. بیا ماهم بریم. نگرانم. می‌ترسم پایگاه را خالی بگذارم و آن وقت اتفاقی بیوفتد. اما نمی‌شود ماند. گوشی‌ام را در می‌آورم و شماره خانه را می‌گیرم. مادرم جواب می‌دهد: سلام کجایی؟ می‌گویم: هنوز پایگاهم. می‌پرسد: پس چرا نمیای؟ می‌خوای بیام دنبالت؟ به خاطر اوضاع خیابان‌ها جرئت نمی‌کنم بگویم که بیاید. سریع می‌گویم: نه مامان. از یه مسیری میام که شلوغ نباشه. نگران نباش. می‌گوید: باشه پس مواظب باش و زود بیا. خداحافظی که می‌کنم عارفه جلویم می‌ایستد و نگاهم می‌کند. بدجور نگاهم می‌کند. چشمانش را که ریز می‌کند می‌ترسم. از همان نگاه‌هایی که وقتی عصبی است می‌کند. می‌گویم: چیه؟ می‌گوید: خب چیکار کنیم الان به مامانت می‌گی میای به من می‌گی وایسا؟ می‌گویم: ببخشید اگه میای بریم، فقط من پایگاه رو چک کنم یه وقت چیزی نمونده باشه تا بریم. سری تکان می‌دهد. نگاهی به اطراف می‌اندازم. یک دفترچه گوشه پایگاه توجهم را جلب می‌کند. برش می‌دارم. انگار مال فاطمه است. ولی چرا جا گذاشته؟ هیچ وقت این را از خودش جدا نمی‌کرد. دفترچه را داخل کیفم می گذارم و چادرم راسر می‌کنم. با عارفه از پایگاه خارج می‌شوم. در پایگاه را قفل می‌کنم. ⚠️ ⚠️ 🖋 ⛔️کپی به هیچ عنوان مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐 https://eitaa.com/istadegi/3168 ارتباط مستقیم با زهرا اروند 👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16354397542508 💞