🍀
#حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀
#قسمت_12 🍀
... روزی که یکی از گروهانها را برای بازدید بردیم و داشتیم برمیگشتیم،
#حاجاحمد گفت: بایستید ببینم چه کردید؟ اوضاع چطوری بود؟
گفتیم: خیلیخوب بود.
ما هم به کار خودمان نمره۲۰ میدادیم. به یکی از بچههای بسیجی دستور خیز سه ثانیه داد. این بنده خدا هم از هیبت و تیپ
#حاجاحمد ترسیده بود.
#حاجاحمد قبراق و سرحال و منظم بود، چهره مصممی داشت. بسیجی ترسید و نتوانست حرکت را انجام دهد.
#حاجاحمد یکی دو تیر کنارش زد و گفت: بخواب برادر.
او خیلی ترسیده بود. بچههای گروهان هم داشتند نگاه میکردند و با خود میگفتند نکند الان نوبت ما بشود که این حرکت را انجام دهیم. نزدیک ظهر هم بود. ما همیشه بچهها را بعد از شناسایی به کمپ میآوردیم تا نماز بخوانیم و سپس به
#دوکوهه برمیگرداندیم.
#حاجاحمد آمد پشت همان بسیجی ایستاد. بسیجی که شروع به نماز خواندن کرد
#حاجاحمد به او اقتدا کرد. این حرکتها خیلی ظریف است. البته بعد از این که بسیجی نتوانست حرکت را انجام دهد،
#حاجاحمد صورتش را بوسید و گفت: تمام کارهایی که من میکنم بهخاطر این است که وقتی شما به میدان میروید بیخود از دشمن نخورید. اگر خونی از بینی شما بیاید من ناراحت میشوم. خانواده شما چند سال برایتان زحمت کشیدهاند. از دست من ناراحت نشوید.
#حاجاحمد خیلی عجیب بود. گاهی در شرایطی قرار میگرفت که به هیچ عنوان نمیتوانستید کاری کنید که
#حاجاحمد بخاطر یک کلمه حرفی که زده عقبنشینی کند. این آدم یک دفعه چنین برخوردی را با یک بسیجی میکند، علت برخوردش را میگوید. او را در آغوش میگیرد و میبوسد و بعد پشت سرش میایستد و به او اقتدا میکند. بههمین دلیل بچهها مرید او بودند. آقایانی هستند که هنوز بعد از سالها مرید او هستند و دوست دارند او را ببینند و میگویند به عمرمان چنین فرماندهای را ندیدیم و دلیلش بخاطر همین حرکاتش است. حاجی به تمام گردانها ابلاغ کرده بود که بروند منطقه را ببینند و از منطقه تا کمپ به بچهها آموزش دهند. آن وقت یک مرتبه
#حاجاحمد در یکجا مچ گیری میکرد تا نتیجهی آموزش را ببیند.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️
@javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯