هدایت شده از مهدوی زادگان
🔰 ریشه های فرهنگی انقلاب اسلامی انقلاب های مدرن غالباً ریشه اقتصادی دارند و در اثر نابسامانی های اقتصادی و گسترش فقر و محرومیت شکل گرفته اند. به همین دلیل نظریه های مدرن جامعه شناسی انقلاب با محوریت محرومیت و فقر شدید مادی تدوین و ارائه شده است. و دقیقاً به همین خاطر است که جامعه شناسان غربی در فهم و تحلیل درست انقلاب اسلامی با چالش جدی مواجه شدند. زیرا آنان التفاتی به ریشه های فرهنگی در پدید آمدن این انقلاب ندارند. ریشه های فرهنگی انقلاب اسلامی را در چارچوب مفهومی، "تحمیلات فرهنگی ناصواب" در دوره پهلوی ها می توان تحلیل کرد. استبداد پهلوی جنبه هایی از فرهنگ ناصواب را بر مردم تحمیل کرده بود که برای مردم قابل پذیرش و تحمل نبود. شعور تاریخی/ فرهنگی مردم ایران این اندازه از تحمیلات نادرست فرهنگی را نمی توانست پذیرا باشد. به همین خاطر، وقتی مردم در آستانه بی تابی فرهنگی قرار گرفتند، کافی بود که رهبری انقلابی ندای مقابله با تحمیلات فرهنگی نا صواب را سر دهد تا ملت به این ندا پاسخ مثبت دهد. در اینجا تحمیلات فرهنگی پهلوی ها را که عمدتاً به کمک جریان روشنفکری غربگرا طراحی و اجرا می شد بر سه دسته زیر می توان بر شمرد. باستان گرایی پوشالی ایران باستان علیرغم حاکمیت شاهنشاهی آن از شکوه و اقتدار جهانی برخوردار بود. جهان باستان زیر سلطه دو امپراتوری بزرگ ایران و یونان و بعد ایران و روم قرار داشت. در منطقه غرب آسیا، مناطق غربی آن یعنی شام و فلسطین زیر سلطه دولت روم بودند و مناطق شرقی و جنوبی مانند عراق و یمن زیر سیطره دولت ایران به سر می بردند. حتی دولت نو ظهور قریش در مرکز شبه جزیره نیز ملاحظات جلب رضایت مندی این دو امپراتوری را داشت. اگرچه تاریخ نویسان درباری عصر پهلوی به گونه ای گسترده دست به کار بازخوانی امپراتوری ایران باستان شدند، اما از این بازخوانی هیچ اثری از آن اقتدار و سلطه جهانی ایرانیان برون نمی طراوید. مردم همزمان با این بازخوانی سلطه یونان و روم را در شکل جدید استکبار آمریکا بر مملکت خود احساس می کردند. طبیعی بود که مردم از خود بپرسند که اگر ما در دوره باستان از چنین اقتدار جهانی برخوردار بودیم، چگونه است که اکنون زیر سلطه امپراتوری غربی قرار گرفته ایم. چرا باید شاه این مملکت که از شکوه پادشاهی هخامنشی دم می زند، بدون اجازه قدرت های غربی جرأت تصمیم گیری و شاهی کردن را نداشته باشد. دین ستیزی ملت ایران از پیش از اسلام تا کنون مردمی دیندار و آیینی بوده و هستند. پادشاهی های پیش از اسلام نسبت خوبی با دین و دینداری برقرار کرده بودند و در ترویج دیانت نقش زیادی داشتند. سال ها پیش از یک مورخ ایرانی به هنگام دیدن تخت جمشید شنیدم که می گفت اینجا پایتخت مذهبی هخامنشیان بوده است. اما مردم روحیه و فرهنگ دینداری خود را با آیین نو ظهور اسلام بسیار سازگارتر دیدند. لذا از زمان ورود اسلام به ایران تا به امروز وفا دار و مومن به آن باقی مانند. در حالیکه معماران فرهنگی پهلوی ها در صدد دین زدایی و غیر دینی شدن مردم برآمده بودند. جلوه های گسترده ای از دین زدایی دولتی در دوره پهلوی را می توان در کتب تاریخی مطالعه کرد. سبک زندگی فرو مایه غربی پهلوی ها از طریق عناصر و نهاد های فرهنگی خود تلاش گسترده ای را به راه انداختند تا سبک زندگی غربی را بر مردم ایران تحمیل کنند. لکن این سبک زندگی وارداتی بیش از آنکه غربی باشد، غربزده بود. سبک غربزده هم غربی است و هم نیست. در چنین سبکی آن جنبه های عقلانی که موجب پیشرفت و ترقی می شود، دیده نمی شود بلکه جنبه های روبنایی زندگی غربی که عاری از هر گونه عقلانیت و اخلاق مداری است، در آن دیده می شود. فرهنگ بی بند و باری، لا ابالی گری، عریان گری و زندگی اشرافی و فرد گرایی های منحط از خصوصیات سبک زندگی غربزده است که پهلوی ها سعی در تحمیل آن بر مردم داشتند. لذا مردم با عفت و اخلاق مدار ایرانی دیر یا زود علیه چنین تحمیل فرهنگی قیام می کنند و تحمل پذیرش آن را ندارند. سنگینی تحمیلات ناروای سه گانه بر ملت برای کسی که با فرهنگ و خلقیات ایرانی آشنایی دقیقی دارد، قابل پیش بینی بود که انقلابی با ریشه های فرهنگی در شرف وقوع است. مردم تا این اندازه تاب چنین تحمیلات ناروای فرهنگی را ندارند. اگر نسل جوان که تجربه عصر پهلوی را ندارد خواهان درک آن تحمیلات فرهنگی باشد، می تواند محتوای اغتشاشات پاییز امسال را از این منظر باز خوانی و باز فهمی کند. در فتنه 401 جلوه ای از خواست باستان گرایی پوشالی، اسلام ستیزی و سبک زندگی فرو مایه غربزده را شاهد بودیم. و البته از آنجا که ملت خواهان بازگشت به دوره منحط پهلوی نیستند، بار دیگر برابر چنین اراده شوم و ضد فرهنگی ایستادگی و مقاومت کردند و آن را پس زدند. ✍ داود مهدوی زادگان 17 بهمن 1401 👇👇👇 @mahdavizadegan