هدایت شده از خط روایت
روایت ۲ یک ساندویچ اضافه کسی نمی‌خواهد؟ می‌گویم بزند کنار و یک ساندویچ بخرد بلکه این صدای قار و قور، گوش سیل عزادار را کر نکند. اصلا آدم گرسنه به کفر می‌رسد تشییع رییس جمهور که جای خودش را دارد. پیاده که می‌شود تاکید می‌کنم : «یکی کافیه با هم می‌خوریم» طبق معمول دستش به کم نمی‌رود و با دو ساندویچ و یک دوغ برمی‌گردد می‌گویم: «آخه دوغ؟ مگه می‌خوایم بخوابیم تو مراسم؟» یکی از ساندویچ‌ها را برمی‌دارم و آلمینیوم دورش را کمی بازتر می‌کنم و گاز بزرگی می‌زنم. ریز نگاه می‌کند ، ساندویچ پر است و نمی‌تواند دست به فرمان ساندویچ به دست هم بشود. ریز می‌خندم که باز کارت گیر من افتاد، حالا بنشین و نگاه کن. دلم طاقت نمی‌آورد . ساندویچ را جلوی دهانش می‌گیرم. یک گاز من می‌زنم و یکی او اما به ساندویچ دوم نمی‌رسد. «صدبار گفتم یکی کافیه ، الان این یکیو کجای دلم بذارم» می‌خندد : فدای سرت، بعدا می‌خوریم. حالا امروز ناهار دعوتیم و ساندویچ هنوز در یخچال است، کسی هوس یک ساندویچ کباب ترکی نذری مراسم تشییع رییس جمهور نکرده؟ ✍ @khatterevayat