«مجید روضه‌خوان شده بود» 💠💠💠💠 🔻هر روز وقتی برمیگشتیم، بطری آب من خالی بود اما بطری مجید پازوکی پر بود! توی این حرارت آفتاب، لب به آب نمی‌زد! همیشه به دنبال یک جای خاص بود. 🔻نزدیک ظهر، روی یک تپه ی خاک با ارتفاع ۷-۸متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه می‌کردیم که مجید بلند شد! خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این‌گونه ندیده بودیم. مرتب می گفت :"پیدا کردم این همون بلدوزره." 🔹یک خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند روی سیم خاردار دو شهید افتاده بود که به سیم ها جوش خورده بودند و پشت سر آن ها چهارده شهید دیگر! مجید بعضی از آن ها را به اسم می‌شناخت. مخصوصا آنها که روی سیم خاردار خوابیده بودند جمجمه‌ی شهدا با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. 🔰ناگهان دیدیم مجید بطری آب را برداشت روی دندان‌های جمجمه می ریخت و گریه می‌کرد و می‌گفت:"بچه ها ! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم تازه آب براتون ضرر داشت." مجید روضه خوان شده بود. از کتاب:نشانه راوی: 🔹🔹🔹 در مهرماه سال ۱۳۸۰ شمسی هنگام تفحص یاران شهیدش در منطقه‌ای نزدیک کانال کمیل به شهادت رسید. 💠💠💠💠 تنها صفحه رسمی یادمان شهدای کانال کمیل و حنظله https://eitaa.com/kanalekomeil_ir