اگرم حیات بخشی وگرم هلاک سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم تو هزار بکنی و بی گناهی به کسی نمی‌توانم که شکایت از تو همه جانب تو و تو آن کنی که تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعت که نظر نمی‌تواند که ببیندت کماهی من اگر چنان که نهی است نظر به دوست کردن همه عمر توبه کردم که نگردم از مناهی به خدای اگر به دردم بکشی که برنگردم کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی و گر این شب درازم بکشد در آرزویت نه عجب که زنده گردم به نسیم غم اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی خضری چو کلک همه روز در سیاحت نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/49 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈