خلاف محبت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم که بی‌گنه بکشی از خدا نترسیدی بپوش روی نگارین و موی مشکین را که حسن طلعت را بپوشیدی هزار بیدل مشتاق را به حسرت آن که لب به لب برسد جان به لب رسانیدی محل و قیمت آن زمان بدانستم که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی هزار بار بگفتیم و هیچ درنگرفت که گرد مگرد ای فقیر و گردیدی تو را ملامت رندان و عاشقان دگر حلال نباشد که بلغزیدی به تیغ می‌زد و می‌رفت و باز می‌نگریست که ترک نگفتی سزای دیدی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/154 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈