«۶. شور کار و فعالیت را درآوردم!» (مامان ۶.۵ساله ۳.۵ساله و ۶ماهه) علی به سن مهد رسید. به خاطر مریضی‌هایی که بین بچه‌ها شایع می‌شد، فرایند مریض‌داری تو خونهٔ ما هم شروع شد..😣 اوضاع واقعاً سخت شده بود. بچه‌ها یکی یکی مریض می‌شدن. سخت و طولانی... بعدم خودم و همسرم می‌گرفتیم.😥 تا اینکه یکی بهم گفت حجامت برای تقویت سیستم ایمنی‌شون خوبه. وقتی انجام دادم تقریباً نزدیک صفر شد و اگه هم مریض می‌شدیم خیلی سبک رد می‌شد. دیگه الان زیر نظر متخصص، زمان شروع بهار و شروع پاییز حجامتشون می‌کنم تا ان‌شاءالله کمتر مریض شن.👌🏻 بعد عید ۱۴۰۱ بود که اعلام شد باید حضوری بریم دانشگاه.🤦🏻‍♀️ من مونده بودم و غصهٔ اینکه بخوام برم، بچه‌ها رو چیکار کنم؟!🥲 بعد کلی تلاش و رفت و آمد، خدا شرایط رو فراهم کرد که بتونم با ریاست دانشگاه صحبت کنم و قانون جمعیت تو دانشگاه اجرا بشه.😃 با استفاده از اون فقط مجبور بودم کلاس‌های عملی رو برم که یه جلسه تو هفته بود و اون ساعت رو علی مهد بود و مهدی رو هم زن‌عموش زحمتشو می‌کشیدن.😅 خداروشکر خونه‌شون به ما نزدیک بود.😍 مهدی رو از شیر گرفته بودم. همون روزا بود که فکر صحبت‌های آقا و جهاد فرزندآوری ذهنم رو کاملاً مشغول کرده بود و هیچ جوره نمی‌تونستم ازش بگذرم. مخصوصاً که از لحاظ تربیتی، نتیجهٔ فاصله سنی کم رو دیده بودم.👌🏻 این شد که هنوز ترم تموم نشده، برای بار سوم باردار شدم.😊 همون روزا بود که وقتی با یکی از دوستام راجع به اینکه می‌خوام تو جامعه تاثیر بذارم صحبت می‌کردم، بهم پیشنهاد داد تو فضای مجازی فعالیت کنم. اینجوری شد که فعالیت مجازی هم به کارام اضافه شد که واقعااااا کلی وقت و انرژی می‌گرفت و می‌گیره.😬 ولی چون دوست دارم تاثیر فرهنگی داشته باشم به زحمتش می‌ارزه.👌🏻 همون موقع‌ها، درست وقتی که فکرش رو نمی‌کردم اتفاقی افتاد که مسیر زندگیم عوض شد. یه دورهٔ تربیت مشاور اسلامی تو موسسهٔ کرامت دیدم و بعد صحبت با مشاور فهمیدم اصلاً علاقهٔ من تو این رشته است و کلا هدفم رو تغییر داد.😎 این دوره ۸ ترم بود و خودش یه آموزشگاه کامل بود. ۸ ساعت در هفته کلاس داشت و محتواش مسائل خانواده بود: روابط زوجین، تربیت کودک، نوجوان، همسریابی و فنون مشاوره... تا قبل از آشنایی با این دوره، هدفم از درس خوندن کار کردن نبود و فقط برای افزایش آگاهی خودم و بُعد تربیتی بچه‌ها درس می‌خوندم؛ چون کلا علاقه‌ای به کار تو محیط بیرون نداشتم و لزومی نمی‌دیدم حداقل تا زمانی که بچهٔ کوچیک تو خونه دارم برم به سمت کار کردن.😊 ولی وقتی با این دوره آشنا شدم و دیدم راهی هست که هم می‌شه بچه‌ها رو با خودم همراه کنم و هم آگاهی لازم برای زندگی خودم داشته باشم، با علاقهٔ فراوون رفتم سمتش.😍 البته در کنار درس دانشگاهم... دیگه من بودم و بارداری کنار دو تا فسقلی، دو تا درس کاملاً متفاوت، فعالیت در فضای مجازی و دوره‌های آموزشی.📚 قطعاً نمی‌شد تو همه‌ش عالی باشم ولی وقت بیهوده‌ام خیلی کم شده بود.👌🏻 و البته برکت وقتی که از حضور بچه‌ها تو زندگی‌م بود خیلی واضح بود برام.🥰 هر صبح برای اینکه بتونم علی رو پیش‌دبستانی ببرم، زودتر پا می‌شدم. و تا بیدار شدن بچه‌ها، از صوت‌های کلاس مشاوره، جزوه‌برداری می‌کردم. تو ماشین و حین کارهای خونه هم صوت‌ها رو گوش می‌دادم و تو کلاس‌های برخط (آنلاین) شرکت می‌کردم. همینطور کارهای صفحهٔ مجازی‌م رو صبح‌ها پی می‌گرفتم. تا ظهر، به همین کارهای درس مشاوره و صفحهٔ مجازی می‌رسیدم. ظهر رو با بچه‌ها می‌گذروندم و بعد از ظهرها رو به کارهای خونه اختصاص می‌دادم. شب‌ها هم دوباره وقت گذاشتن برای بچه‌ها و قصه گفتن. درس دانشگاهم رو هم بخشی‌ش رو در مسیر رفت و آمد به کلاس‌های عملی می‌خوندم؛ و بخش دیگه‌ش رو شب امتحان. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif