#ط_اکبری
(مامان
#رضا ۶ساله،
#طاها ۴/۵ساله،
#محمد ۲ساله)
یه شوت بلند و... خرده تراش و کاغذ باطلهها خوشحال و خندون در هوا رقصیدند و نشستند سرتا پای من و رضا و میز و دفتر و فرش!
آخ آخ یه ساعتم نیست اتاق رو جارو زدم تا کلاس برای شروع درس مرتب باشه😤 این بار سومه برای امروز😱
صدای ریسه خنده محمد بلند شد.
رضا ریز خندهای کرد و ادامه داد:
بااادااامممم☺️
من: باباااا مسلط! باباااا تمرکز!😳
منم مثل رضا خودم رو زدم به اون راه،
خرده تراشها رو از روی دفتر و میز و شونههاش فوت کردم،
و ادامه دادم...
وقتی دیکته تموم شد،
اتاق رو فورا ترک کردیم و طاها موند و جارو و دسته گلی که به آب داده بود هر ازگاهی سر زدم بهش که عزیزم اون گوشه هنوز کثیفه! ☺️
خداروشکر از اون به بعد این اتفاق دیگه تکرار نشد و بدون دعوا و قهر و اعصاب خردی ختم به خیر شد.
قبلا برنامهی کلاس رضا از بعدازظهر شروع میشد و یک ساعت بعد از ناهار شروع میکردیم.
طاها و محمد پای تخته،
و من و رضا توی دفتر و کتاب،
و گاهی برعکس،
گاهی محمد میپرید وسط فیلم، پای تخته و با خطکش به رضا درس میداد! و توقف فیلم⏸
گاهی طاها بلند داد میزد مامااانی محمد بوی بد میده و ⏸
شارژ خیلی زود تموم میشد و باز ⏸
بعضی فیلمها که خراب میشد از ارسالش منصرف میشدم و به خاطر تجدید فیلم اعصاب خودمو بچه رو خرد نمیکردم❗️معلم میخواد بفهمه ما همراه کلاس درست پیش میریم، از ۶ تا فیلم ۲ تاشم نره آسمون که به زمین نمیاد😉
کمکم بیحالی و کسالت باعث شد نظم کلاسها بهم بخوره،
مامان ساعت کلاسمه😃
- مامانی بذاریم نیم ساعت دیگه یه کم بخوابم؟😢
مامانی نیم ساعت شد حالا بیا😊
- ناهار رو که نتونستم بخورم، بذار یه چیزی بخورم بعد!
منو باش اینجوری میخوام ناظم هم باشم😕
خداروشکر جدیدا فیلمهای کلاس رو صبح میفرستن😄
بچهها رو شبها زودتر میخوابونم و صبح که انرژی دارم شروع میکنم به تدریس و فیلم گرفتن، اون زمان محمد و طاها بیشتر تو کتاب دفترا مشغول نقاشی میشن و فیلمهامون زیاد تکه پاره نمیشه💪🏻
تکالیف هم میمونه برای عصر،
البته همونم هنوز نظم خوبی نگرفته، زنگ تفریحها خیلی طولانیه😆
ماه اول الحمدلله به خیر گذشت و به نظر هر چهارتامون رو به رشدیم❗
و در تمام لحظات طاها و محمد و توراهیمون لحظه به لحظه در کنار ما بودند و نذاشتند احساس تنهایی کنیم😄👌🏻
پ.ن۱: هر کاری که با ترس و سختگیری، بهش وارد شدم خیلی سخت پیش رفت! خاطرات خوبی هم نموند😐
پروژهی آموزش مجازی رو با خیال راحت و توکل بر خدا واردش شدم و سختیهاش اذیتم نمیکنه و چندان به چشم نمیاد،
حالا میخوام به مددالهی پروژهی شکست خوردهی از پوشک گرفتن محمد رو این بار با این نگاه شروع کنم👌🏻
پ.ن۲: این روزها میگذره ما میمونیم و نتایج و خاطراتی که به دست خودمون ساختیم❗️انشاءالله بهترین نتایج و خاطرات نصیب همهی مادران شریف ایران زمین😍
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif