✨دعای پای سفره عقدت چی بود؟ 🍃هفتمین روز شهادت شهید بهشتی بود و داشتیم می رفتیم خانه آیت الله شهید مدنی برای جاری کردن خطبه عقد دائم. وقتی از تاکسی پیاده شدیم، علی مرا کناری کشید و گفت: می دانم خیلی به من علاقه داری و خوش بختیم آرزوی توست، شنیدم دعای عروس سر سفره عقد رد نمی شود. 🍃تا این را گفت شستم خبر دار شد که چه می خواهد. در دل می گفتم ای کاش نگوید. چون آن قدر دوستش داشتم که نمی توانستم خواسته اش را رد کنم. 🍃گفت: می خواهم دعا کنی که شهید شوم. با گریه خواستم که این را از من نخواهد. گفت: برای امروز و امسال که نمی خواهم، از خدا بخواه عمرم به شهادت ختم بشود. 🍃تا حاج آقا شروع کرد به خواندن خطبه، گریه هایم شروع شد. چه دردناک بود این دعا. من با علی نفس می کشیدم و زندگی بدون او برایم متصور نبود. از آن طرف هم آن قدر دوستش داشتم که می خواستم به بالاترین درجه کمال برسد و جزء یاران امام حسین علیه السلام باشد.هر طوری بود دعا کردم. مطمئن بودم دعایم رد نمی شود. 🍃شهید مدنی با یک نگاه همه چیز را فهمید. گفتند: دخترم من دعاهای دیگری هم بلدم. حالا اجازه بده من دعا کنم. نمی دانم از کجا فهمید شاید هم از اشک های پرده درم. 🍃“خدایا به این زوج فرزند سالم و صالح عطا کن. عمر با عزت بده و عاقبت به خیرشان کن”. 📚نیمه پنهان ماه،ج۲۲،ص۲۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte