فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از اخلاص یک رزمنده من یک روزی به اتفاق بعضی از علماء (خدا رحمتشان کند)، رفتیم ؛ تابستان هم بود. وارد شدیم، همین که وارد شدیم آنجا، دما پنجاه درجه بود، و برای ما خیلی سخت بود. گفتند باید به بروید، بعد از ظهر بیرون بیائید؛ ما رفتیم سنگر. آنوقت زمان نبود، بر خلاف آنوقتی که به رفتیم که آنجا خطرناک بود. هفت تپه هم فراوان خاص خودش را دارد. در امیدیه، به سنگر رفتیم، گفتند باید پنج بعد از ظهر بیرون بیائید، ما پنج بعد از ظهر بیرون آمدیم، زمان هم زمان حمله نبود. من دیدم یک جوانی ما را همراهی می کند که من کجا وضو بگیرم‌. این مرتب این طرف و آن طرف را نگاه می کند. گفتم: اینجا امن است و حمله نیست، کجا را نگاه می کنید؟ گفت: نه حاج آقا! می خواهم ببینم باد گرم از کجا می آید که صورتم را جلو ببرم، به شما نخورد!! اینها رفتند ....!!! ✅ دیدار با هنرمندان بسیجی و مسئولین فرهنگی هنری استان قم _ ۱۳۹۳/۰۱/۲۰ 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom