اَلا يا اَيُّها الساقي اَدِرْ کَأساً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ الا ] هان، با تو هستم [ یا ] اِی [ أیها ] آن: معمولاً اگر بعد از حرف "یاء" کلمه ای باشد که ال داشته باشد، از آنجایی که قرائت آن کلمه آسان نیست، بین آن یاء و آن اسمی که ال دارد «أیها» یا «أیتها» قرار می دهند، اگر آن اسم مذکر باشد «أیها» می گذارند: «یا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ» و اگر آن کلمه مونث باشد «أیتها» قرار می دهند: «أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» [ ساقی ] ساقی به کسی گفته می شود که به دیگران آب می دهد یا شراب می دهد [ ادر ] ادر از ریشه ی «اداره» است و «اداره» به معنای چرخاندن است، به گردش درآوردن است، ادر یعنی دور بده، بگردان، بچرخان [ کأس ] جام باده، جام شراب [ ناول ] ناول از ریشه ی «مناوله» است و مناوله یعنی دست دراز کردن و چیزی به کسی دادن، ناول یعنی دست دراز کن و بده [ عشق ] عشق به آن شوق و دوست داشتن بسیار شدید گفته می شود [ نمود ] نمود از ریشه ی «نمودن» است و نمودن یعنی نشان دادن [ افتاد مشکل ها ] افتاد مشکل ها یعنی مشکل ها پیش افتاد، مشکل ها پیش‌آمد کرد ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ ✍️ غزل های حافظ بعضی عارفانه است، بعضی عاشقانه است، بعضی هم رِندانه است. منظور از غزل های رندانه، آن غزل هایی است که رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی دارد. این غزل، از غزل های عارفانه ی حافظ است، لذا واژگان آن را هم باید عارفانه معنا کنیم، با این توضیح که هر کس بقول حافظ بیان و زبانی دارد و زبان هر کسی باید با بیان خود او فهمید و زبان حافظ را هم باید با بیان خودش فهمید چون خودش هم گفت: «کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد»، مشکل هم از آن جایی شروع می شود که ما بخواهیم زبان حافظ را با بیان خود بفهمیم و اینجا است که سوء تفاهم ها ایجاد می شود. اولین واژه ای هم که باید معنا کنیم، واژه ی «ساقی» است. در بیان ما «ساقی» به کسی گفته می شود که در میخانه شراب سرو می کند، ولی در بیان حافظ به این معنا نیست چون خودش بصراحت می گوید: «ندیم و مطرب و ساقی همه اوست» یعنی منظور حافظ از این واژگاه خدا است و نه آنکه شما می فهمید. پس مقصود از «ساقی» خدا است و خدا است که عطش ها را رفع می کند، خدا است که خمار ها را مست می کند. «اَلا يا اَيُّها الساقي» یعنی ای کسی که ساقی هستی، ما همه تشنه هستیم سیراب کن، ما همه خمرایم مست کن «اَدِرْ کَأساً و ناوِلها» آن جام باده ی خودت را بچرخان‌(بگردان) و به تک تک ما که در حلقه ی شمع وجود تو گرد آمدیم عطا کن و خودت هم دست دراز کن چون دست ما خیلی کوتاه است و اصلا ما دستی نداریم که بخواهیم دراز کنیم. هان آنکه ساقی هستی بچرخان جام باده ات را و دست دراز کن و به ما عطا کن. "جام باده" آن چیزی است که ما اسمش را معرفت می گذاریم، اهل معرفت و عارفان به معرفت، "باده" و "می" می گویند و از این رو اغلب مقصود حافظ از باده و می و شراب، معرفت است، یعنی خدایا به ما معرفت بده، چرا؟ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها»، اساسا خصیصه ی عشق آن است که اول در انسان شور و شوقی ایجاد می کند و در نتیجه انسان سختی ها را درک و احساس نمی کند، ولی این عشق آرام آرام افول می کند و آنگاه سختی ها خود را نشان می دهند و اینجا است که اگر انسان معرفتی پیدا کند جای آن عشق را می گیرد و کار را آسان و قابل تحمل می کند، همانگونه که علامه طباطبائی می گفت: «گره ز راز جهان باز کن که آسان کند باد دشوار ها» برو مطالعه کن و شاید راز جهان برای تو باز بشود و آگاه بشوی و آن‌گاه است که این باده ی آگاهی آسان می کند برای تو دشوار ها را و سختی ها را. پس گاهی چیزی سخت است ولی با معرفت به خواص آن آسان می گردد... اللّهم‌َعجّل‌لولیڪ‌الفرج 🌱 @noornama