سر من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ خوب ممکن است که شما بگویید چه کنیم؟ علم که نیست و ظن و گمان هم فایده ای ندارد، پس چگونه بفهمیم تو کی هستی؟ مولانا راهکار می دهد و می گوید: آنچه که در روان آدمی ایست، زبان آدمی است و می توان با زبان به شناخت رسید، همان که قرآن می فرماید: وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ اگر می خواهید کسی را بشناسید، نگاه به سخن آنان کنید، مانند کوزه که مولانا گفت: چون سفالین کوزه‌ها را می‌خری امتحانی می‌کنی ای مشتری وقتی می خواهید کوزه ای بخرید با انگشت به آن ضربه می زنید و از نوع صدایش می فهمید که ترک دارد یا نه؟ شکسته است یا نه؟ هر که را هم می خواهید بشناسید از جنس سخنان و صورت ظاهری آنها می توانید به این شناخت برسید: ما أضمَرَ أحَدٌ شيئا إلاّ ظَهَرَ في فَلَتاتِ لِسانِهِ و صَفَحاتِ وَجهِهِ هر کسی را می توانید از سخن بشناسید، پس به کلمات او خیره شو و به صفحات صورت او دقت کن که زبانش ممکن است دروغ بگوید؛ اما چشم های او نمی تواند دروغ بگوید؛ چرا که صورت مثال تابلو دارد که چگونه تابلو راهنمایی می کند، صفحه ی صورت هم اینگونه است بر دمد آن از دهان و از لبش تا پدید آرد ضمیر و مذهبش یکی از راه‌های شناخت انسانها طریقه سخن گفتن آنهاست؛ حرف و کلامی که به زبان می آوریم نشانه اندیشه ماست و اندیشه نشانه هدف زندگی و مقصد آدمی است هست سر مرد چون بیخ درخت زان بروید برگهاش از چوب سخت شما یک درخت و ریشه اش را از برگ ها و میوه هایش می شناسید، حقیقت انسان ها هم مثال ریشه درخت دارد و حرف ها و چهره ی انسان مثال میوه دارد فعل و قول آمد گواهان ضمیر زین دو بر باطن تو استدلال گیر و این است که مولانا می گوید: سِر من از ناله ی من دور نیست و می خواهی به اسرار نهانی و گفته ی من پی ببری؟ بیا به ناله ها و حرف های من فکر و تأمل کن که متوجه خواهی شد؛ ولی چه باید کرد که گفت: لیک چشم و گوش را آن نور نیست چشم و گوش آن بینایی و شنوایایی را ندارد؛ یعنی انسان ها چشم بسته و گوش بسته قضاوت می کنند و به سخن و چهره ی افراد نمی نگرند و نمی شنوند و یا اساسا چشم و گوش آن نور را ندارد! ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________