کنکور الهی یکی دو هفته است آسمان ایران سوراخ شده و مدام قطرات درشت امتحان می‌بارد. زمین دل بعضی‌ها را سیراب می‌کند و بعضی‌ها را سیل آزمون، می‌برد جایی که عرب نی انداخت. سقف خانه ما هم بی‌نصیب نمانده و امتحانات الهی از درزهای دیوار راه باز کرده و شُرّه کرده‌است بر سر و رویمان. دیگر تن و رویَم جای خالی نمانده، خیس خیس‌ام از باران امتحان! نه محل کارم در امانم، نه خانه، نه کوچه و خیابان و نه حتی فضای مجازی. گوشی همراهم پر شده از خبرهای دلهره‌آور و اما و اگرهایی که دلم را آشوب می‌کند؛ جوری که با هر صدایی، قلبم از جا کنده می‌شود و گویا بیشتر از همیشه منتظر جمعه‌ای هستم که شاید بیاید، شاید... دیشب اگر اسمش را بشود گذاشت مناظره بود، شاید هم مشاجره و با اینکه دلم می‌خواست بنشینم و سیر تا پیازش را ببینم؛ اما صدحیف که شیفت بودم؛ آن هم چه شیفتی! همزمان روی سه تخت، یازده بیمار خوابیده بودند! فکر می‌کنید اشتباه تایپی است؟ یا معما طرح کرده‌ام؟ نه، فقط یکی از دکترهای متخصص زنان، نیمه‌شب نشسته بود مطبش و مدام برایمان بیماران گل و بلبل بستری می‌کرد. یکی سه‌قلویی بود که رشد یکی از قل‌هایش بسیار کم بود؛ چیزی در حد یک درصد حالت معمول. دیگری سه‌قلویی بود که درد داشت، پشت سرهم. دیگری دوقلویی بود که حال فرزندانش خوب بود؛ اما خودش نه. یک‌ساعت طول می‌کشید تا قلب جنین‌های نیم‌وجبی‌اش را پیدا کنیم و صدای دلنشین تاپ‌تاپ‌اش را از مانیتور بشنویم و نیم‌ساعت بعد، مادر هوس بلندشدن و دستشویی رفتن و آب و غذا و هواخوردنش می‌گرفت. حالا بماند بیمار خون‌گرمی که هنوز آمپول خوش‌قد و قواره آپوتل‌اش تمام نشده دوباره در تب می‌سوخت و بیماری که فشارش به هفده رسیده بود و ... هر چه بود شیفت سنگینی بود؛ فقط یک گوشه‌اش خوب بود و آن‌هم لبخند رضایت مادری بود که از اول شیفت، نگران فرزندش بود و دم‌دمای سحر خواب دیده بود که فرزندش در حرم خواهر دردانه امام رضا علیه‌السلام متولد شده است. شیفت که تمام شد تازه دلم شروع کرد مثل سیر و سرکه جوشیدن. به فکر فردای پس‌فردا بودم. همان روزی که نتایج اعلام می‌شود و ... برای همین نزدیک ظهر دویست سیصد پیام به این طرف و آن طرف فرستادم و حرف دلم را گفتم؛ شاید سخنی که از دل برآید بر دل نشیند. گفتم: «از آن شبی که اقتدار ایرانمان را به رخ اسرائیل کشیدیم، جور دیگری به ایرانی بودنم افتخار می‌کنم.» گفتم: «من به کسی رأی می‌دهم که دوباره ذلّت برجام را برایمان زنده نکند.» «به کسی رأی می‌دهم که دست التماسش به سوی رژیم کودک‌کش و اربابش دراز نباشد.» گفتم: «به کسی رأی می‌دهم که ایران را سربلند بخواهد.» گفتم... خلاصه این‌که این یکی دو هفته خیلی‌ها کنکوری داشتند که دست‌اندرکارش خدا بود و فرشتگانش. خیلی‌ها زودتر از موعد رد شدند و خیلی‌ها منتظر نتیجه‌اند. امیدوارم تمام کسانی که قلبشان برای نام ایران پرافتخار می‌تپد، روز جمعه پای صندوق‌های رأی حاضر شوند و به کسی که بیشترین شباهت را به شهید جمهور دارد (سعید جلیلی) رأی دهند و همگی از این کنکور الهی سربلند بیرون بیایند. https://eitaa.com/pahlevaniqomi