🦌 آهوی پناهنده! 🤴🏻 پسر سلطان سنجر (پادشاه ایران) یا پسر یکی از وزیرانش به تب شدید مبتلا شد. 🌳 پزشکان نظر دادند که باید به تفریح رفته، خود را به شکار مشغول نماید. 🏹 از آن وقت کارش این بود که هر روز با بعضی از نوکران و خدمتکارانش به گردش و شکار برود. 🏇🏿 در یکی از روزها با بعضی از نوکران و خدمتکارانش به گردش و شکار برود. در یکی از روزها آهویی از مقابلش گذشت. او با اسب آهو را به سرعت دنبال می کرد. 🦌 حیوان به بارگاه حضرت (علیه السلام) پناه برد. 🤴🏻شاهزاده نیز خود را به آن پناهگاه با عظمت امام (علیه السلام) رسانید. دستور داد آهو را شکار کنند. 👥👥 ولی سپاهیانش جرأت نکردند به این کار اقدام نمایند و از این پیشامد سخت در تعجب بودند. 🤴🏻 سپس به نوکران و خدمتکاران دستور داد از اسب پیاده شوند. خودش نیز پیاده شد. 👣 با پای برهنه و با کمال ادب به سوی مرقد شریف امام علیه السلام قدم برداشت و خود را روی قبر حضرت انداخت و با ناله و گریه رو به درگاه خداوند نموده و شفای مریضی خویش را از امام علیه السلام خواست و همان لحظه دعایش مستجاب شد و شفا یافت. 👥👥 همه اطرافیان خوشحال شدند و این مژده را به سلطان رساندند که فرزندش به برکت قبر امام رضا (علیه السلام) شفا یافته و گفتند: - شاهزاده در کنار قبر امام (علیه السلام) بماند و برنگردد تا بناها و کارگران بیایند بر روی قبر امام بارگاهی بسازند و در آنجا شهری زیبا شود و یادگاری از او بماند. 👑 پادشاه از شنیدن این مژده شاد گشت و سجده شکر به جای آورد. 🕌 فوراً معماران و بناها را فرستاد و روی قبر مبارک آن حضرت گنبد و بارگاهی ساختند و اطراف شهر را دیوارکشی کردند. 📘 داستان های بحارالأنوار، جلد ٢، محمود ناصری‏. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq