⏳چشم انتظار پدر...
📕 از کتاب سرورالمومنين نقل شده است:
☀️
#حضرت_رقيه (عليها السلام) هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى کرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند.
⛺ ظهر
#عاشورا نيز، طبق عادت، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست. ولى پس از مدتى، ناگهان ديد شمر وارد خيمه شد.
🌹 رقيه (عليها السلام) به او گفت: آيا پدرم را نديدى؟
🔥
#شمر بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده، چشم به راه پدر ديد، به غلام خود گفت: اين دختر را بزن... غلام به اين دستور عمل نکرد.
👋🏽 شمر خود پيش آمد و چنان سيلى به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد.
📚 محدث خبير، مرحوم حاج شيخ عباس قمى (قدس سره) از کامل بهائى (ج ۲، ص ۱۷۹) نقل مى کند که:
🔗 زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى حال مردانى را که در کربلا شهيد شده بودند بر پسران و دختران ايشان پوشيده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آيد، تا ايشان را به خانه يزيد آوردند.
🌌 دخترکى بود چهار ساله، شبى از خواب بيدار شد و گفت:
❓پدر من حسين (عليه السلام) کجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود. زنان و کودکان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست.
🏰
#يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنين است.
🔥 آن لعين در حال گفت: بروند سر پدر را بياورند و در کنار او نهند.
🌷 پس آن سر مقدس را بياوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.
🌹 پرسيد اين چيست؟
👥 گفتند: سر پدر توست!
🥀آن دختر بترسيد و فرياد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم کرد.
📚 منبع: منتهى الامال، محدث قمى، ج ۱، ص ۳۱۷.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔
eitaa.com/partoweshraq
🆔
splus.ir/partoweshraq
#روایت
#داستان_کوتاه