💢
#حماسه_بدر
✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی
#گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی
#بدر
📌
#قسمت_۱۳
💠
#خط_صفین / روز اول _ پاتک دوم
🖌... دشمن زبون که از استقامت دليرانه همرزمان و ناتوانی نيروهایش در شکستن خط و تصرف کانال شدیداً به خشم آمده بود. اينبار با تمام قدرت و توان خود به ميدان آمده بود تا به خیال خام خود کار را یکسره کند. تعداد تانکها و نیروهای پیاده و کماندویی که درحال نزديک شدن به کانال بودند چند برابر تک قبلی بودند و بقدری هم زیاد بودند که سرتاسر دشت مقابل را پوشانده بودند.
ثـانـيه ها با نگرانی و دلهره فراوان گذشت تا اینکه تانکهای عراقی به تیررس آر پی جی زنها رسیدند. بچه ها با نام خدا و با توکل بر نصرت خداوندی به پاخاسته و از هر سمت و سوی کانال شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند. درگيری آغاز و ثانیه به ثانیه هم شدید و شدیدتر شد و میدان نبرد در ابری از دود و خاکستر و تیر و ترکش فرو رفت.
در کانالی ناشناس و در دشتی غریب حماسه ای دیگر از بچههای غیرتمند زنجان در حال رقم خوردن بود. دوباره رزمندگان دلاور زنجانی در مأموریتی سخت و سرنوشت ساز با کمترین امکانات و تجهیزات و بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی در مقابل صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی دشمن بی باک و شجاعانه سینه سپر کرده و جانانه مشغول نـبرد با قشون عظیم دشمن بودند. بچه ها مردانه و جسورانه می جنگیدند و هرازگاهی هم دلاوری از پای می افتاد و با پیکری چاک چاک و غرقه در خون جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل می شد.
قبضه آر پی جی در دستم یک لحظه هم خالی نمی ماند و با تغییر جا یکسره در حال شلیک موشک بودم. تانک های پیشرو خیلی به خط نزدیک شده و در تلاش بودند تا از نقطه کوری استفاده کرده و وارد کانال شوند. در این گیر و دار ، یکدفعه نگاهم سمت حوضچه ها افتاد و دیدم که عراقی ها تا حوضچه آخری پیش آمده و فقط یک یا دو حوضچه با کانال فاصله دارند . از آن نقطه کانال فقط قادر به دیدن حوضچه سوم به بعد بودم که پر از نیروهای پیاده و کماندوی عراقی بود. به حوضچه اول و دوم هم اصلأ دیدی نداشتم و برای بررسی داخل آنها حتما باید به آنسوی پل لوله ای می رفتم. نفوذ نیروهای دشمن به کانال مساوی با غافلگیری بچهها و سقوط خط پدافندی بود. باید سریعاً کاری میکردم . وقت بسیار تنگ بود و عراقی ها هم در چند قدمی ورود به داخل کانال بودند .
درگیریها در مقابل کانال بقدری شدید و نزدیک بود که همه مشغول نبرد سنگین با تانک ها و نیروهای عراقی بودند و هیچکس حواسش به حوضچه ها نبود. چندتا عراقی خاکی پوش و کماندو پوش داشتند از لبه حوضچه سوم با دوربین کانال را دید می زدند. شتابان آن نقطه را نشانه رفته و خواستم با موشک بزنم که یکدفعه به ذهنم رسید که اگر نیروهای دشمن داخل حوضچه اول و دوم باشند با آغاز درگیری راحت وارد کانال می شوند. قبضه آر پی جی را کناری گذاشته ، تعداد زیادی نارنجک دستی برداشته و سراسیمه و سینه خیز از داخل پل لوله ای عبور کرده و درست مقابل حوضچه ها ، بالای سر عراقی ها مستقر شدم.
با احتياط از لبه کانال،نظری داخل حوضچه ها انداختم و دیدم فقط چند نفری کماندو از دو طرف وارد حوضچه آخری شدند و بقیه در لبه حوضچه سوم موضع گرفته و چشم انتظار نفوذ آنان به کانال هستند. می دانستم با انداختن نارنجک آنها نیز متقابلاً نارنجک پرتاب خواهند کرد و برای در امان ماندن از ترکش ها ، با سرعت فوق العاده گونی های پر از خاک را از اطراف آورده و با چیدن به دور خود ، جان پناهی مناسب درست کرده و بدون تلف کردن وقت، ضامن اولين نارنجک را کشیده و با ذکر مبارک سبحان الله داخل حوضچه پرت کردم،صدای انفجار نارنجک توأم با فرياد های نيروهای عراقی فضا را پرکرده و خبر از کاری بودن نارنجک داد. چندتا نارنجک دیگر را هم یکی پس دیگری داخل حوضچه انداختم. همهمه و فریاد عراقی ها فضا را پر کرده و سیلی از گلوله و نارنجک و موشک روانه محل استقرارم شد. طول حوضچه ها بقدری بود که نارنجک ها به دیواره کانال نمی رسیدند. اما رگبار سلاحهای سبک و موشک آر پی جی ها امانم را بریده بود و اجازه جنب خوردن و سر بلند کردن بهم نمی دادند . گلوله ها یکسره به لبه کانال و گونی های سنگر می خوردند و موشک ها هم یکی پس دیگری اینطرف و آنطرف تاج خاکریز منفجر می شدند .
بین گونی های پر از خاک پنهان شده و هر چند دقیقه یک نارنجک داخل حوضچه پرت میکردم ، نارنجک هائی که آورده بودم ، داشت به پایان می رسید ، از بچههای گردان هنوز کسی متوجه اوضاع وخیم و خطرناک حوضچه ها نشده بود و آنطرف هم در چند قدمی خط ، تعداد کثیری از نیروهای پیاده و کماندو عراقی همچون کفتار کمین کرده و منتظر ورود به کانال بودند...
🌀
#ادامه_دارد
🖍 خاطره از بسیجی جانباز
#عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال
#دل_باخته
🇮🇷
@pcdrab