🌱 همراه هر دختری که قدم به این جهان می‌گذارد، یک «مادر درون» هم متولد می‌شود. مادر درون، جایی دقیقا در مرکزی‌ترین نقطه وجود یک دختر نفس می‌کشد؛ او جایی در عمیق‌ترین لایه‌ها، سکان کنش‌های احساسی و عقلانیِ دختر را به دست دارد و شریان‌های حیاطی منطق و احساس را کنترل می‌کند. آن مادر درون از شروع تا پایان درون دخترها هست؛ حتی اگر دختری هیچ‌گاه ازدواج نکند و صاحب فرزند نشود. وظیفه‌ای که مادر درون بر عهده دارد، خیلی فراتر از آن چیزی ست که می‌پندارید. کار او آفرینش زیبایی و تغییر جهان است. 🌿 من هم یکی از همین مادرهای درون در خودم دارم. مادرِ درون من خیلی حساس است، خیلی دل‌نازک است. بچه می‌بیند دلش ضعف می‌رود. عاشق در آغوش گرفتن بازی با بچه‌هاست. عاشق نگاه کردنشان، بوییدن بوی نوزادِ پس گردنشان. او هیچ مقاومتی در برابر بچه‌ها ندارد. محرم که توفیق خدمت در روضه را داشتم، کافی بود چشمم به بچه بیفتد تا تمام هوش و حواسم برود پی‌اش. مادر درونم هروقت ببیند یک جایی، یک بچه‌ای به هر نحوی دارد اذیت می‌شود، دلش آشوب می‌شود و به تکاپو می‌افتد که یک کاری بکند. کودک کار می‌بیند قلبش فشرده می‌شود. بخش اطفال بیمارستان‌ها بیچاره‌اش می‌کند. آمارهای کودک‌آزاری روحش را می‌خراشد. کودکان قربانی تروریسم را که می‌بیند، از درون می‌شکند. بعد فکر کنید این مادرِ درون الان یک ماه و هشت روز است دارد فیلم و عکس کودکان شهید و مجروح غزه را می‌بیند و هیچ‌کاری نمی‌تواند بکند. چی به سرش می‌آید؟ 🥀 نزدیک چهل روز است که مادرِ درونم به خودش می‌پیچد و به زمین و زمان چنگ می‌زند. گریه می‌کند. ضجه می‌زند. وقتی که بی‌حال می‌شود هم با چشمان قرمز می‌نشیند یک گوشه و زیر لب لالایی می‌خواند. آن شب که بیمارستان المعمدانی را زدند، مادر درونم چندبار غش کرد. جیغ کشید و غش کرد. لب به غذا نزد. خوابش نبرد. از وقتی ماجرای شهادت چهل نوزاد در بیمارستان الشفا را شنیده، تنگی نفس گرفته و حتی درست نمی‌تواند گریه کند. مادر درونم دائم می‌نشیند فیلم بچه‌های غزه را می‌بیند و تصور می‌کند که بغل‌شان کرده. توی ذهنش محکم بغل‌شان می‌کند، دانه‌دانه انگشت‌های کوچکشان را می‌بوسد، خاک را از میان موهایشان می‌تکاند و خون را از چهره‌شان پاک می‌کند. به‌شان آب می‌دهد و می‌بوسدشان. زخمشان را می‌بندد و این جملات را تکرار می‌کند: الهی قربونت بشم مامان... هیچی نیست نترسیا... من پیشتم. هیچی نمی‌شه. الهی دورت بگردم... گرسنه نیستی؟ آب نمی‌خوای؟ جاییت که درد نمی‌کنه؟ بعد می‌گیردشان توی آغوشش و تابشان می‌دهد تا خوابشان ببرد. دست‌های تپل و کوچک و لطیف‌شان را می‌گیرد و آرام نوازش می‌کند. همان لالایی را می‌خواند که خواهرم وقتی کوچک بود براش می‌خواندم، همان لالایی که می‌گوید: دختر خوبم، ناز و عزیزم/ پسر ریز و، تر و تمیزم... آفتاب سر اومد، مهتاب می‌تابه/ بچه‌ی کوچیک، آروم می‌خوابه... 🍂 وای به وقتی که مادرِ درونم کودک شهید ببیند. گریه کنان بغلش می‌کند، تندتند می‌بوسدش و التماس می‌کند که: بیدار شو عزیز دلم... بیدار شو فدات بشم... چیزیت نشده که... پاشو بخند. پاشو بازی کن. پاشو غذاتو بهت بدم. پاشو همه‌جا رو بهم بریز. شیطونی کن. خونه رو روی سرت بذار. فقط پاشو... مادر درونم دارد میان آوارها می‌چرخد و برای بچه‌های زیر آوار لالایی می‌خواند. دارد عروسک‌هاشان را از زیر آوار بیرون می‌کشد و خاک‌شان را می‌تکاند. دست‌هاش زخم شده از بس خاک و آوارها را کنار زده تا بچه‌ها را پیدا کند. همه‌اش زیر لب با خودش حرف می‌زند، می‌گوید نگران بچه‌هاست که زیر آوار خفه شوند، می‌گوید بدن بچه‌ها ضعیف است و موج انفجار هم می‌تواند به تنهایی برایشان کشنده باشد، می‌گوید نگران این است که بچه‌ها دچار پی‌تی‌اس‌دی شوند. می‌گوید بچه‌ها در سن رشدند و بدنشان به مواد غذایی نیاز دارد... 💫 چند روزی‌ست مادر درونم از جا برخاسته و اشک‌هاش را با پشت دست پاک کرده. او الان آماده است که قدرتمندترین چهره از خود را به رخ دنیا بکشد. می‌خواهد به هرشکلی که می‌تواند، از تحریم کالاهای اسرائیلی گرفته تا رساندن صدای غزه به دنیا، لکه ننگی به نام اسرائیل را از جهان پاک کند. اگر جهان بدون اسرائیل، برای کودکان جهان امن‌تری باشد، او می‌تواند برای ساختن چنین جهانی هرکاری که لازم است انجام دهد؛ از کار رسانه‌ای گرفته تا امدادگری و پرستاری و حتی مبارزه مسلحانه و هر چیز دیگری. مادر درونم می‌خواهد برای تک‌تک بچه‌های غزه، نه! برای تک‌تک بچه‌های جهان مادری کند... ✍ ش . شیردشت‌زاده @rabteasheghi