✝️
#انسان_شناسی_سایکولوژیست_ها (2):
#یونگ
کارل یونگ نسبت به انسان نگاه جبرگرایانه نداشت و معتقد بود شخصیت ممکن است تا اندازهای به وسیله تجربیات کودکی و توسط کهن الگوها (دیرین گونه ها) تعیین شود. وی هدف نهایی و لازم زندگی را تحقق بخشیدن به خود می دانست.
تجربه های باستانی موجود در ناهشیار جمعی به وسیله موضوعات یا الگوهای تکراری آشکار می شوند که یونگ آنها را کهن الگو یا صورت های ازلی نامید. کهن الگوها با تکرار در زندگی نسلهای متوالی در روان ما تثبیت شده اند و در رؤیاها و خیال پردازیهای ما آشکار می شوند. وی کهن الگوهای اصلی را پرسونا (نقاب)، آنیما (زن)، آنیموس (مرد)، سایه (غرایز) و خود میداند. از نظر وی قدرتمندترین کهن الگو سایه است که شامل غرایز بنیادی و ابتدایی می شود. کهن الگوی من مسئول کنترل سایه (غرایز) است تا خلاقیت و نشاط را به اندازه کافی داشته باشیم. کهن الگوی خود وحدت، یکپارچگی و هماهنگی کل شخصیت را نشان میدهد. یونگ هدف نهایی زندگی را تلاش به سوی کامل شدن می داند. کهن الگوی خود شامل کنار هم قرار گرفتن و توازن تمام قسمتهای شخصیت است. در کهن الگوی خود، فرایندهای هشیار و ناهشیار همگون می شوند به طوری که خود یعنی کانون شخصیت، از من به نقطه ای از تعادل در نیمه راه بین نیروهای متضاد هشیار و ناهشیار منتقل میشود (
#تثلیث سایه، من و خود).
به نظر یونگ تا وقتی دستگاه های دیگر روان رشد نکرده باشند، کهن الگوی خود نمی توانند شروع به ظاهر شدن کند. این حالت حدود میان سالی اتفاق می افتد که در نظریه یونگ دوره بسیار مهم انتقال است، همانگونه که در زندگی خود او بود. شکوفا شدن خود مستلزم هدفها و برنامه های برای آینده و درک دقیق توانائی های شخص است.
منبع: نظریه های شخصیت شولتز
#سایکولوژی_علم_تثلیثی
#انسان_شناسی_تثلیثی
#انسان_شناسی_یونگ
#سایکولوژی_علم_شرک_آلود
🆔
@ravanshenasi_fetrat