خاطره شهدا اعدام موش ها🐀 سال ۶۲ بود ما در پاسگاه زید بودیم حاج حبیب در مخابرات گروهان فعالیت میکرد موش های منطقه هم زیاد بودند و هم بزرگ😱 خیلی رزمنده هارو اذیت میکردند . برای همین چند طناب دار آویزان کرد و هر موشی را که میگرفت زنده به طناب آویزان میکرد👌 موش ها تکان میخوردند رزمنده هایی که از کنار طناب رد می شدند کلی ذوق میکردند و اکثرا میگفتند: میدونی این کار فقط از حاج حبیب جنت مکان بر می‌آید😁 چاره ای نداشتیم مجبور بودیم با آنها بسازیم ولی آزار و اذیتشان زیاد بود و فرماندهان گردان تصمیم گرفتند از رزمنده ها برای از بین بردنشان کمک بگیرند به همین خاطر وعده دادن که هر کسی بتواند یک موش بگیر د در ازای آن ۱ ساعت و نیم به او مرخصی داده می شود😍 طبق معمول پیش قدم بیکار کسی نبود جز حاج حبیب ! حبیب جنت مکان🌹 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada