📌 سواد شهادت «جناب آقای رئیسی از نظر کلاسیک شش کلاس درس خوندن. با این سواد نمی‌شه اقتصاد مملکت رو اداره کرد. علم اقتصاد علم کلاسیک می‌خواد مثل شیمی و فیزیک.» تلویزیون را خاموش کردم. کنترل را پرت کردم روی مبل راحتی سبز و کرم. اصلاً از این برنامه مناظره‌ خوشم نمی‌آید. چند مرد عاقل و فرهیخته دور هم می‌نشینند. به اسم روشنگری و معرفی برنامه‌های خود خنجر بر می‌دارند و پرده آبرو و عفت دیگری را می‌درند. مثل گرگ‌های گرسنه‌ برای رسیدن به حکومت دنیایی که در نظر مولا علی «از آب بینی بزی کم ارزش‌تر است» پنجه تیز می‌کنند و به صورت همدیگر خنج می‌اندازند. صبح با شبکه خبر شروع می‌شود. با صدای مجری که آقای ابراهیم رئیسی را با ۱۷ میلیون و ۹۲۶هزار و ۳۴۵ رأی به عنوان رئیس جمهور سیزدهمین دوره ریاست جمهوری اعلام می‌کند. نوار پایین صفحه هم با مهر قرمز فوری خبر را تا‍ٔ‌یید می‌کند. دوره چهار ساله خدمت با دادن حکم تنفیذ و دعای خیر رهبری؛ با قسم به «قرآن» پشت تریبون سنگی مجلس شروع می‌شود. پروژه‌ها یکی بعد از دیگری رقم می‌خورد. درب‌های زنگ زده‌ی کارخانه‌ فولاد بافق، ماشین‌سازی گچساران و ... باز می‌شود. آگهی‌های استخدام پخش می‌شود بین جوان‌‌ها. همان‌ها که توی مراسم خواستگاری به خاطر بیکاری، پدر دختر (نه) را چنان محکم پرت کرد توی صورتشان که جایش کبود شد. هنوز کار قبلی تمام نشده پروژه جدید شروع می‌شود. وام ازدواج می‌شود سه برابر. آنهایی که ازدواج کردند بیمه می‌خواهند، هزینه‌های باروری و درمان سر به فلک می‌کشد. بسته به طبقه اجتماعی و موقعیت می‌شوند مشمول حمایت دولت در درمان، از 15% تا 100%. جوانی دیگر، خدا می‌خواهد عیال‌وار می‌شود. دوتا و سه‌تا و چهار پنج‌تا بچه قد و نیم قد دورش را گرفته‌اند. خانه‌اش کوچک است و اجاره‌ای. سقف بالای سر ندارد. کلید طرح زمین رایگان برای چهار فرزند به بالا زده می‌شود. دیگری سال‌هاست کارگری کرده، مهارت کسب کرده، می‌خواهد خود کسب و کار راه بیندازد. دست تنگ است. بسم ا... می‌گوید و وام اشتغال می‌گیرد. موتور طرح‌ها و برنامه‌های توسعه تازه روشن شده و با قدرت پیش می‌رود. زیرنویس تلویزیون تند تند دعاهای افراد سرشناس برای سلامت رئیس جمهور و همراهان را رد می‌کند. با دیدن هر اسم چشم‌ها گشادتر و دهانم از تعجب بازتر می‌شود. از هر حزب و جناحی پیام هست؛ موافق و مخالف، چپ و راست چه آنها که تعریف و تمجید می‌کردند، چه آنها که تخریب و توهین. همه دست به دعا شدند برای دوباره راست قامت دیدن او در لباس خدمت. ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ باز صبح با شبکه خبر شروع می‌شود. با صدای لرزان مجری که خبر داغی می‌دهد. نوار مشکی نقش بسته بالا سمت راست خبر‌ را تأیید می‌کند: «شهادت رئیس جمهور و چند تن از همراهان‌». این‌بار نه اینکه کنترل پرت شود؛ خودش مثل ماهی از بین انگشتان بی حس شده‌ام سر می‌خورد و می‌افتد روی مبل. آخرین انرژی باقی‌مانده در پاهای من هم تمام می‌شود. می‌افتم کنارش. تا امروز ۲ سال و ۹ ماه و ۱۸ روز از آن روز که قسم به خدمت خورد گذشته است. شش کلاس سواد کلاسیک و سواد غیر کلاسیک حوزوی‌اش به درد اقتصاد مملکت خورد یا نه را کارشناسان اقتصاد بیایند نظر بدهند. اما دروس تقوا و اخلاص و خدمت خوب به دردش خورد. در دانشگاه خدا به مرتبه عالی رسید. سندش نشان افتخار شهادت است که نشسته کنار سنجاق سینه طلایی خادمی‌اش. زهرا نجفی‌یزدی چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا