📌
#امام_خمینی
شعرخوانی در محضر امام
با هماهنگی شهید آیت الله ربانی شیرازی با چند اتوبوس از شیراز جهت زیارت امام خمینی(ره) به جماران رفتیم. من به عنوان شاعر همراه کاروان بودم، [شهید بی سر]حاج شیرعلی سلطانی به عنوان مداح. امام که وارد حسینه شدند شور و شوق مثال زدنی جمعیت بود که در حسینیه پیچید، از در و دیوار حسینیه بیرون زد، چه چیز می توانست این موج خروشان را آرام کند جز دست مهربان امام که بالای سر ما شروع به حرکت کرد. امام که روی صندلیشان نشستند، من پای تریبون رفتم. بغض گلویم را میجوید، رو به جمعیت شروع کردم:
شبم را مشعل صبح سپیدی
به قفل ناامیدیها کلیدی
قسم بر واژههای سوره نور
خمینی روح قرآن مجیدی
صدای صلوات جمعیت شعرم را قطع کرد. نگاهم به امام افتاد، لبخند زد؛ شیرین و دلنشین. دلم ریخت. خراب شدم و دیگر نتوانستم کلامی بگویم. زبانم قفل شده بود؛ شعرم بلند بود و در مدح امام، بارها تمرین کرده بودم اما بیش از این دو بیت نتوانستم. بعد از من نوبت حاج شیرعلی بود. مؤدب پشت تریبون ایستاد. دو دستش را پائین کتش گره زده بود. چشم در چشم امام دوخته بود و ساکت و بیحرکت فقط امام را نگاه میکرد. هرچه شهید ربانی اشاره کرد، مردم اشاره کردند، فایدهای نداشت. همینطور محو جمال امام شده بود. اصلاً لب از لب باز نکرد. امام که حال حاجی را دید، بسمالله گفت و سخنرانی را شروع کرد.
ملاقات که تمام شد، بیرون حسینیه ما در آغوش هم فرو رفتیم اشک بود که از چشمه چشم ما شروع به جوشیدن کرد و روی شانههای ما جاری شد. سوار اتوبوس که شدیم تا خود شیراز از امام میگفتیم و اشک میریختیم، آنقدر اشک ریخته بودیم که چشمهای ما شده بود یک کاسه خون. حاجی میگفت: «در محضر امام سکوت کردم اما دوست دارم لحظه شهادت، با تمام وجود فریاد بزنم: «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار»»
احد دهبزرگی | شاعر آئینی
به قلم: مجید ایزدی
دوشنبه | ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ |
#فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎
بلـه |
ایتــا