📌 برچسب‌نخورترین اجتماع دنیا بخش دوم نه خوراکی مجانی‌ای بود، نه جای خوابی گیر می‌آمد. نه ماشینی بود که بشود جایی رفت برای استراحت. و نه حتی به‌راحتی جایی گیر می‌آوردی که مثل خیلی‌ها که دراز کشیده بودند روی سنگ‌های کف خیابان، خودت را پخشِ زمین کنی. گیر کرده بودیم انگار. نه راه پس داشتیم، نه توان داشتیم راهِ پیش را برویم. یک آن یادم افتاد که آمده‌ایم گیر کنیم اصلا. توقف کنیم چند ساعتی؛ در این دنیای عجیبی که دارد می‌دود و هیچ چیز دستمان نمی‌دهد که به آن چنگ بزنیم. آمده بودیم آواره بشویم. تمام که بشویم، باطری‌مان که تا ته خالی بشود، دردهایمان که خوب بیرون بزند یاد او می‌افتیم که درد شیرین است و درمان. انگار حالا دیگر ما می‌مانیم و معشوقی که برایش رنج کشیده‌ایم و حالا وقت ناز کردن است، آن هم پیش کسی که خوب ناز کشیدن را بلد است... وسط همین فکرها و نگاه‌ها و نجواهای درونی، گنبد را دیدم..‌. و یک آن تمام غلط کردم‌هایی که از شدت خستگی و سختی سفر به خودم گفته بودم را پس گرفتم. تمام آن "سال دیگر نمی‌آیم"هایم را. تمام آن "راست می‌گویند؛ اربعین جای زن نیست"ها را. حتی دیگر همان حرف بعضی‌ها که می‌گفتند: "مردم بخاطر خوراکی‌های مجانی‌اش می‌روند" هم ناراحتم نمی‌کرد. حتما آن‌ها هم اگر اینجا بودند، چیز دیگری می‌گفتند، چیز دیگری می‌دیدند. مگر می‌شد پسری را که دستش را بلند کرده سمت گنبد و دارد فریاد می‌زند و به زبان عربی با عباس علیه السلام درد و دل می‌کند ندید. مگر می‌شود زن به ظاهر متمول ایرانی را که گوشه‌ای نشسته و کفشش را درآورده و دارد روی تاول‌های پایش پماد می‌زند ندید؟ مگر می‌شود فکر نکرد به اینکه با هزینه‌ی سفر فقیرترینِ این زائرها در ساده‌ترین شکل ممکن، می‌شد دست کم یکی دو وعده از بهترین غذا را در بهترین رستوران‌ها خورد..‌. ایستادم رو بروی گنبد. دستم را گذاشتم روی سینه‌ام و سلام دادم درست میانِ سرشارترین جمعیتی که جهان به خود دیده. که به مناسبت عشق گرد هم آمده‌اند. درست میانِ برچسب‌نخورترین اجتماعِ دنیا روایت فاطمه مهرابی ble.ir/f_mehrabii دوشنبه | ۵ شهریور ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا