📌
#رئیسجمهور_مردم
اشکدانِ مادرانه
دوم یا سوم دبستان بودم که از طرف مدرسه رفتیم موزه.آنجا کوزه های مخصوصی بود با اسم اشکدان (کاربردش را خودتان بروید بخوانید) ما آن روز به کوزهها خندیدیم.
نمیدانستیم یک روزی خودمان یکی از همینها را نگه میداریم. توی طاقچه و گنجه نه، توی سرمان.
نتوانسته بودم اشک بریزم. توی روز بچهها بهم میریختند با دیدن گریهام و شب هم دستم بند غذای روضهمان بود. قبل از اذان صبح شروع کرده بودم به پختن سیبزمینیها، بعد تخم مرغ، بعد از صبحانه مرغ، وسطش هم تمیزکاری آشپزخانه، که هی کثیف میشد بعد از هر مرحله.
ظهر داشت تلویزیون به رسم همهی تولدها و شهادتهای امام رضا، انمیشن آقای مهربان را نشان میداد. دو سه باری با دختر اولم دیده بودم و دو سه باری با دختر دومم.
اشکدانم لبریز شد، حرف شفا بود و مهربانی آقا. هی یاد خادم الرضامان میافتادم که واقعا رفته است. دیگر، از توی آشپزخانه صدایشان را میشنیدم؛ اشکم جاری شد. اما زود خودم را جمع و جور کردم. چند ساعت بیشتر وقت نداشتم تا آمدن مهمانها.
به خودم قول دادم، به اشکدان توی کلهام قول دادم که بعد از روضه، بعد از خواب بچهها، بعد از جمع و جور کردن آشپزخانه نوبت تو میرسد. حتی توی روضه بر عکس همهی بغضهایی که یکی یکی داشت میترکید، نتوانستم گریه کنم.
اشکدان توی سرم را یک لنگه پا معطل نگهداشتم که بعد از تمام شدن مراسم، بعد از خواب بچهها، بعد از جمع و جور کردن خانه.
اشکدان مادرها یک خاصیت منحصر به فرد دارد؛ به طعم شوری اشک حساس است، به محض چشیدنش شروع به جا باز کردن میکند، گنجایشش زیاد میشود و دلش هی گُنده میشود. چه طور بشود سَر ریز شود.
زینب سنجارون
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ |
#اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎
بلـه |
ایتــا