📌 برشی از کتاب رودخانه ماهی و نهنگ
🔰 روایت هشتم
::
▪️دو هفته گذشته بود. سرما چنان توی تنم رفته بود که انگار یک عالمه سوزن توی گوشتم فرو میکردند. هر قدر هم زیرپوش و بلوز روی هم میپوشیدم انگار نه انگار! مردم بیچاره هم وقتی از چادرهایشان بیرون میآمدند پتو و لحاف روی خودشان میانداختند و اینطرف و آنطرف میرفتند.
▪️دو سه روز که از زلزله گذشت، تعدادی از بچههای هلالاحمر به ما سرزدند. سه پسر کم سنوسال بودند همراه زنی میانسال. هر چهار نفر لباسهای سفید و نظیفی پوشیده بودند که آرم سرخ هلال داشت. انگار که بخواهند بروند پیکنیک، کلاه ورزشی قرمزِ تروتمیزی هم روی سر گذاشته بودند! کمی سؤالپیچمان کردند. میخواستند آمار بگیرند ببینند چه بلایی بر سرمان آمده است. دَفترودَستک هم داشتند. اما محض رضای خدا یک بطری آب یا یک قرص نان برایمان نیاورده بودند!
▪️عمو حیدر من را مسئول کرد به سؤالهایشان جواب بدهم. هرچه میپرسیدند با دقت گوش میکردم و جوابشان را میدادم؛ آنقدر با دقت که انگار برنامهریزی آینده مملکت به جوابهای من بستگی داشت!
::
#کتاب #رودخانه_ماهی_و_نهنگ
روایتی دراماتیک از حضور جهادی طلاب مدرسه علمیه حضرت بقیة الله الاعظم تهران در حادثه زلزله سرپل ذهاب در سال ۱۳۹۶
👈
برای دریافت کتاب رودخانه ماهی و نهنگ اینجا را لمس کنید.
#بریده_کتاب
#پژوهشکده_باقرالعلوم
🆔
eitaa.com/rboresearch
🆔
ble.ir/rboresearch
🆔
https://t.me/+1Qe1RDiMQfBiMTY0