🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀 🍀🍀 عکس را انداخت تو کوله‌ی خاکی. زیپش را بست. گذاشت سر جایش. آرام در را باز کرد. سرک کشید. کسی بیرون نبود. راه افتاد تو تونل. سعی کرد استوارتر راه برود.او الان یک سرباز فلسطینی بود. به یک دهانه رسید که به سمت زیر زمین می‌رفت. از آن گذشت. باز هم به سه‌راهی رسید. اینجا به شبکه عصبی می‌ماند. همان‌قدر پیچیده، همان‌قدر پیشرفته. فرصت انتخاب و تصمیم‌گیری نداشت. از راه وسط رفت. دوباره صدای انفجار از بالای سر شروع شد. زمین می‌لرزید. 🖋خاتمی https://eitaa.com/rooznevest 🍀 پرش به پارت اول https://eitaa.com/rooznevest/65 تماس با ما @Akhatami 🍀🍀 🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀