| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوهجدهم » «رمان بگذارید خودم باشم» - بعدش تغییر خاصی توی کیان ندیدید؟ - خب منیژه تمام ذهنم رو شست‌ و شو داد کیان هم یه سری توضیحات بدرد نخور داد بعدش من احمق‌ترین دختر دنیا نیستم همۀ دخترها و پسرهایی که خطا می‌کنند و هزار باره خطا می‌کنند، یعنی اسیر هستند و به‌جای این‌که دنبال رها شدن باشند یه بند دیگه به بندهای اسارتشون اضافه می‌کنند! - کیان یه‌کم منو رها کرد و یکم محدودم کرد، یکم مشغولم کرد، یعنی یه طوری رفتار می‌کرد که انگار خیلی کار مهمی داره و من هم باید دست از بچه بازیام بردارم و برای این‌که زودتر به هم برسیم کارها رو سروسامون بدیم. حتی... حتی برای کم کردن حساسیت‌های من، مجبورم کرد رابط با چندتا از دخترها بشم برای برگزاری دوره‌ها - دوره‌ها؟ - برامون تیپ۱ و تیپ۲ تا تیپ ده رو تعریف کرد. توی هر تیپ یه سرگروه بود و باید با اعضای گروهش مطالعه می‌کرد، صوت استاد گوش می‌داد، گفت‌و‌گو می‌کرد تا به تیپ بعدی برسد! - مطالب چی بود؟ - حقوقی می‌شد و اونایی که بالاتر بودند آموزش‌های دیگه داشتند که من همون سرگروه تیپ۱ بودم و هنوز نرسیده بودم برای دوره دوم... خب همه هم آموزش تکواندو و یا رزمی هم می‌دیدیم پیش منیژه... اینا بود و یه سری برنامه‌ها که خانواده‌ی من و دایی محدودیت می‌ذاشتن و من عقب می‌موندم - هیچ وقت فکر نکردی چرا تورو انتخاب کردند؟ - هیچ وقت اگر برای زمان گذشته باشه نه اما الان زیاد فکر می‌کنم - نتیجه؟ - می‌خوام بشنوم! - خانوم فرهمند توی تمام مخاطبان کیان و منیژه چند نفر خانواده شبیه شما بودند؟ فکر می‌کنم و با تامل می‌پرسم: - یعنی مذهبی؟ - مذهبی، طلبه، پاسدار، انقلابی؟ - راستش تیپ ظاهری همه‌مون که به‌روز بود، یکی ساده‌تر، یکی خیلی به‌روزتر اما حدود بیست نفر ما برای این طیف بودیم . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...