| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوچهلوسه »
«رمان بگذارید خودم باشم»
جو سنگین است حتی با وجود سوده، دلها هم غمگین است، حتی با قرائت قرآن دایی که این چند شبه عادت کردهام قبل از خواب صوتش را به سلولهای خستهام هدیه بدهم.
و آنها هم آرامش بگیرند برای کار و بار شبانه ک شروع روزشان.
اما برخلاف هر شب دایی قرآن را که میبندد نمیرود سراغ رختخوابش، متکا را صاف میکند و تکیه میدهد و میگوید:
- نیم ساعت وقت دارم که هرچی میخوای بپرسی اما بعدش خیالم راحت باشه که میخوابی!
سؤالم برای خودم نیست.
اصلا حرف خودم را حذف میکنم، دقيقأ الان میخواهم جهانی فکر کنم متفاوت باشم، الان نمیخواهم خودم را بیندازم وسط.
- چی میشه آدم خود فروش میشه، آدم فروش میشه، وطن فروش میشه؟
سرش خم میشود روی سینهاش،مکثش کمی طولانی میشود تا بگوید:
- من خودم هم تو بهت هستم.
امروز رفتم اونجا افرادی که دستگیر شده بودند از قشرهای مختلف بودند، خودم هم دارم دیوانه میشم
قبلا شاید میگفتم پدر و مادر اما واقعا بعضیهاشون پدر و مادرهای محترمی داشتند، حتی خود جوونی که دستگیر شده بود قبول داشت حیف بود این بلا سر پدر و مادرش بیاره!
شاید بشه گفت رفیق خوب نداشتن، فضای مجازی هم که صد درصد پاش وسطه، اما چطور میشه بروبچهها که نه حتی بزرگترها هم الان اسیر ماهواره و شبکههاشن، خبرها و تحلیلها رو از اونجا میگیرن، موبایل هم که همدم و هم خوابشون شده!
نمیدونم فرشته شاید بشه قطعی گفت:
بیعقلی.
خدا ارزشمندترین هدیهای که به ماها داده عقله!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...