| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوهفتادونهم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
من زندگی رو توی خیال راحتم میبینم و توی احترام دیدن و توی محبت میبینم نه اینکه بین ده تا پسر بشینم اونا هم منو تیز ببینند، دلم یه محبت، یه چشم مهربون برای زندگی خودم باشه!
الان شما که طرفدار آزادی هستید چرا با دیکتاتوری جلو من رو گرفتید، چرا آزادی من رو گرفتید، چرا الان منتظرید حرف من تموم بشه و منو تخطئه کنید!
درسته این چند روز به من فحش دادید؟
این معنی آزادیه!
آره مریم، آره نادیا! آره سوری!
آره مگه نمیگید آزادی!
چرا پس هرکس شبیه شما نباشه میشه بیشرف!
این دیکتاتوریه که!
انقدر تلاش کردم که گریه نکنم که تمام قلبم دارد کنده میشود، بیاختیار رو میکنم سمت پسرها، میان همهشان یکی دوتا آدمتر هستند، به همانها میگویم:
- شاید شما بخواهید زن آیندتون هرجایی، با هرکسی و هرجوری چرخیده باشه و هر کاری کرده باشه و اصلا من غیرت رو نمیگم که یه حیوون نر هم غیرت داره به زنش!
اما بذارید من که یه زنم آزاد باشم که زندگیمو خودم انتخاب کنم و نخوام مَرد آیندم چشمش پر از تصاویر دخترهای هرزه باشه و خواهان باشه، اصلا مرد هرزه نه زندگی میفهمه، نه زن رو نه آزادی رو، برید از دخترها بپرسید که شبها توی خوابگاه همش حرفشون اینه که کاش همون پسری که میخوانش باهم زندگی کنن!
دخترها هم گول خوردن، حیاشون رو کنار گذاشتن مثلا دارن کنار شما شعار میدن، به خدا هممون دوست داریم یه زندگی پر از محبت و امنیت داشته باشیم، شما هم همین رو میخوایید.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...