| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت دویست‌و‌چهارم » «رمان بگذارید خودم باشم» سوده می‌گوید: - ناز و نیاز رو هم به‌هم نمی‌زنه فرشته جون! رفاقت و محبت که میاد، چون ازدواج اتفاق افتاده، عمق هم می‌ده به این رفاقت. شاید همینه که رابطه‌های خارج از ازدواج روان دختر و پسر رو به‌هم می‌زنه! دایی سینه‌ای صاف می‌کند و شانه بالا می‌دهد: - من که همیشه رو فرم بودم اما خدائیش آدم نمی‌تونه دروغ بگه ازدواج پاک آدم رو آروم می‌کنه هیکل رو هم شاداب می‌کنه، رفتار رو هم با وقار می‌کنه، ادب رو هم اجباری می‌کنه، خلاصه ازدواج کارها می‌کند... هی سوده به حرکات دایی چنان با لبخند نگاه می‌کند که یک ستاره شناس به عمق آسمان برای کشف یک راه شیری، یک باغبان به درختان پر ثمرش، یک سوده به شوهرش! درجا احساس افسردگی می‌کنم از این‌که همسری ندارم و این‌گونه تکیه بر دیوار اتاقم داده و رفتن این دو زوج را نظاره می‌کنم و لعن و نفرین می‌فرستم بر خودم که چرا چند صباحی زودتر کسی پیش‌نهاد نداده بود تا من نیز... - فرشته بیا ان‌قدر نرو توی خیالاتت! از جا می‌پرم و چشم‌غره می‌روم به برادر پر رویم که بوهایی برده و حتما از فردا آغاز اذیت‌هایش است! . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...