| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت دویستوسیزدهم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
صدایی غیر از آقای مهدوی و دایی شروع میکند:
- راستش من تشکر میکنم که هم این فرصت رو بهم دادید، هم قبول کردید که این فرصت رو طوری که مصر بودم بهم دادید!
دایی و مهدوی هر دو میخندند و فرصتطلبی نثارش میکنند.
نخیر انگار بساط محبت بین این سه تن فقط غربت من را پر رنگتر کرده و میکند!
- اینکه اينجا هستم نه به خاطر اینکه ادب خواستن رو بلد نباشم اما خب شرایط زندگی خانوادگی من طوریه که قبلش حق دارید شما بشنوید بعد انتخاب کنید برای ادامه یا نه!
من یه مختصر میگم شما هر سؤالی دارید در خدمتم!
سکوت که میکند دایی میگوید:
- بذار ما بریم فرشته جان!
سر بالا میاندازم!
دایی کلافه لبخند میزند و تعارفی به آقای امیرحسین میکند تا ادامه بدهد:
- راستش من قابل نیستم اما خب پسر آقای مهدوی هستم و میدونم ایشون توی دلش میگه خدانکنه من همچین پسر ناخلفی داشته باشم
مهدوی دستی روی پای آقا امیرحسین میگذارد و میگوید:
- بدون ارث باشه قبوله!
میخندند و او میگوید:
.
.
.
[ برای خوندن تمام قسمتهای رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...