| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت دویستوبیستودوم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
- سوده به این بگو من الان قدرت اینو دارم که
سوده سر تکان میدهد و حرف دایی را قطع میکند:
- فرشته هشدار بهت میدهم که قدرتهای ماورایی دائیت رو رو نکنی!
- نه خدائیش من امروز مثل بچه دو ساله چسبیده بودم به همهٔ شما!
بعد شما با چه استدلالی دارید برای آینده یه دختر بیست ساله تلاش میکنید؟
دایی کلافه میگوید:
- تو آدم نمیشی!
سن ازدواج دقیقا الان توست!
تازه دیر هم شده، وقتی که دل دختر و پسر غنج میره برای بودن و گفتوگو کردن و همرا شدن با جنس مخالف و دیگه خانواده کفایتشون نمیکنه
ذهنم میگوید که پس پانزده سالگی بهترین بود که رفت.
حیف شد
و دایی میگوید:
- سن که بالا میره اون شوق و ذوق هم میره، دیگه هر روز با گل و بلبل و طلا و مشاوره و کافیشاپ باید بهش مزه بچسبونند یا اینکه کلا زندگی کنند ببینند چی پیش میاد!
چه خوب جواب داد.
حالا من چه خاکی بر سرم بریزم که دلم شوق و ذوق دارد و بلد نیستم یک کلمه مثل آدم با طرف مقابلم گفتوگو کنم
و امروز علنا حتی نخواستم کمی فکر کنم و ببینم میشود مسئولیت پذیرفت و تدبیر کرد!
.
.
.
[ برای خوندن تمام قسمتهای رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...