✡🔥 🔥✡ 🖋 مقاله‌ی مقاله سی و یکم: دستگاه خلافت و داستان‌سرایان اسرائیلی قسمت دوم؛ 🔹معاویه مردی را مأمور ساخت تا پس از اقامه‌ی نماز صبح برای نمازگزاران داستان بگوید این مرد نیز هر روز پس از نماز رو به نمازگزاران می‌کرد خدا را یاد می‌نمود بر پیامبر خدا (ص) درود می‌فرستاد سپس برای خلیفه، خاندان، سپاه و پیروان او دعا می‌کرد دشمنان خلیفه و کسانی را که فرمانبری او را نپذیرفته بودند، نفرین می‌نمود.(۸) 🔹عبدالله بن‌ سلام، کعب‌الأحبار و وهب بن منبه از جمله داستان‌سرایانی بودند که هر یک سهم فراوانی در نقل داستان‌های پیامبران و افسانه‌های پیشینیان داشته، کم‌وبیش ردّ پای آنان را در روایات تفسیری مشاهده می‌کنیم. 🔹ابن‌کثیر درباره‌ی کعب‌الأحبار می‌گوید: کعب‌الأحبار در زمان خلافت عمر اسلام آورد. وی از کتاب‌های کهن برای عمر نقل سخن می‌کرد. چه بسا عمر به سخنان وی گوش فرا می‌داد و مردم را نیز در شنیدن سخنان وی آزاد می‌گذارد مردم نیز گفته‌های او را، چه درست و چه نادرست، نقل می‌کردند؛ در حالی که، به خدا قسم، این مردم، هیچ نیازی حتی به یک کلمه از حرف‌های او نداشتند. (۹) 🔹چنان‌که ملاحظه شد، در میان خلفا، عمر و معاویه بیش از دیگران به دانشمندان اهل کتاب تمایل داشته، آنان را در نقل داستان‌های تاریخی تورات و افسانه‌های خرافی آزاد گذارده‌اند؛ بلکه در زمان معاویه بیشترین جعل حدیث در فضیلت‌سازی برای حکّام و جلوگیری از نشر فضایل اهل‌بیت پیامبر اکرم (ص) صورت گرفت. و نیز بهترین شیوه‌ی بنی‌امیه برای دور نگه‌داشتن مردم از مسائل مهم سیاسی – اجتماعی و انحراف اذهان آنان، بهره‌گیری از روایات ساختگی دانشمندان یهود و نصارا بوده است. 🔹برای روشن شدن این حقیقت تلخ، به سه مطلب مهم اشاره می‌کنیم: 👈 الف) رویکرد خلیفه دوم به منابع دینی اهل کتاب 🔹چون اهل‌کتاب دارای کتاب آسمانی و پیشینه‌ی تاریخی کهن بودند، عرب‌های عصر جاهلیت برای آنان احترام خاصی قائل بودند، در موارد زیادی برای آگاهی از مسائل دینی خود به آنان مراجعه می‌کردند. این هیمنه دروغین اهل کتاب، نه تنها توده‌ی مردم را فریفته بود، بلکه بسیاری از خواص دوران صدر اسلام را نیز شیفته خویش ساخته بود. 🔹خلیفه دوم نسبت به تمیم داری بسیار احترام می‌کرد و از او با عبارت «خیرُ اهل ‌المدینة» یاد می‌نمود (۱۰) و به وی اجازه داده بود قبل از نماز جمعه، برای مردم سخن بگوید و خود نیز به شنیدن سخنان وی علاقه نشان می‌داد. 🔹جابر نقل می‌کند که روزی عمر بن خطاب با نسخه‌ای از تورات به نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت: "ای رسول‌خدا! این نسخه‌ای از تورات است." پیامبر اکرم سکوت کردند. عمر خواست تا تورات را بخواند؛ پیامبر ناراحت شده، هر لحظه رنگش برافروخته‌تر می‌گشت. ابوبکر آنجا حضور داشت و جریان را متوجه بود. وی با تندی، خطاب به عمر گفت: "زنان داغ دیده به عزایت بنشینند! نمی‌بینی که صورت پیامبر از شدت غضب و ناراحتی، به چه رنگی درآمده است؟!" عمر پیامبر را نگریست و گفت: "از خشم خدا و پیامبر او به خدا پناه می‌برم؛ به ربوبیت خداوند و آیین اسلام و نبوت پیامبر خشنودیم." پیامبر (ص) فرمودند: "ای فرزند خطاب! مگر شما در دین خود تردید و حیرت دارید؟ سوگند به آن کس که جانم در دست قدرت او است، من شریعتی پاک و روشن آورده‌ام." بعد فرمودند: "از اهل کتاب چیزی نپرسید؛ آنان هرگز شما را هدایت نمی‌کنند؛ زیرا خودشان گمراهند. اگر موسی(ع) زنده بود و در میان شما زندگی می‌کرد، برای وی جایز نبود جز از من پیروی کند."(۱۱) 🔹این حدیث به طرق گوناگون در کتاب‌های حدیثی معتبر اهل‌سنت آمده است. روایات مشابه دیگری نیز وجود دارد که از نقل آن‌ها خودداری می‌شود. (۱۲) ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee