6⃣9⃣3⃣
#خاطرات_شهدا 🌷
💠سردار خیبر
🔸یه شب 🌙خواب بودم که تو خواب😴 دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم
#شهیدهمت با یه موتور🏍تریل جلو در خونه🏡 وایساده و میگه
#سوارشو بریم .
🔹ازش پرسیم کجا⁉️ گفت یه نفر به
#کمک ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود🚳 طوری که بتونم آدرس
#خیابون ها رو خوب ببینم👀.
🔸 وقتی رسیدیم از خواب پریدم🗯 .
از چند نفر پرسیدم که
#تعبیر این خواب چیه⁉️ گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به
#کمکت احتیاج داره .
🔹هر جوری بود خودمو به اون
#آدرس رسوندم و در🚪 زدم . دررو که باز کردن دیدم یه
#پسرجوون اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو😕 .
🔸گفت: بفرمایید چیکار دارید ؟
ازش پرسیم که با
#شهیدهمت کاری داشته؟؟ یهو زد زیر گریه😭 . گفت چند وقته میخوام
#خودکشی کنم .
🔹دیروز داشتم تو خیابون🏙 راه می رفتم و به این فکر💭 میکردم که چه جوری خودم رو
#خلاص کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود
#اتوبان_شهیدهمت .
🔸گفتم میگن شماها
#زنده اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم❌ . الان شما اومدید اینجا و میگید که از
#طرف شهید همت اومدید😭 ...
#شهید_حاج_ابراهیم_همت🌷
📚برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh