eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🌷 ↶° به روایت: همسرشهید 8⃣1⃣ 📝نزدیک های انقلاب بود، دی ماه ۵۷📆 توی ناهار خوری گارد لویزان تیر اندازی شد. غروب همان روز یکی از دوستانش با خانمش اومدن خونمون. خانم دوستش بمن گفت: خدا رحم کرده به میدونی امروز چی شده توی لویزان؟! گفتم: نه! مگه چی شده⁉️ 📝گفت: هیچی! یه سرباز انقلابی میاد توی ناهار خوری افسرها و رگبار میبنده بهشون خیلی ها شدند بعضی ها هم فرار کردن تو چطور نمیدونی؟ یوسف هم اونجا بوده مگ بهت نگفته؟هاج و واج مونده بودم😦 یوسف خندید و گفت: بهت نگفتم که نگران نشی حالا که میبینی زنده ام 📝آن روزها همش تظاهرات بود میگفتند قراره از فرانسه برگردن، به ارتش دستور آماده باش داده بودند. یوسف ده روز یکبار هم نمی آمد خانه روز ۲۱ بهمن مردم گارد را محاصره کردند اما یوسف فرار کرده بود و لباس شخصی👕 پوشیده بود و زده بود بیرون. کسی نفهمیده بود هست اگر متوجه می شدند که کارش ساخته بود. نفس نفس زنان آمد خانه، یکی دوساعتی خانه بود 📝فردای آن روز خیلی خوشحال بودم که انقلاب پیروز شده بود✌️ به یوسف گفتم: دیدی دیگه راحت شدیم دوره ی سختی ما تموم شد نه از خبری هست نه از شاه دیگه همش خونه ای و برِ دلِ خودم هستی. یوسف جواب نداد دوش گرفت و گفت: ناهار چی داریم؟ یچیزی بده بخورم دارم میرم بیرون. پرسیدم: کجا😕 📝گفت: نمیتونم بگم جایی میرم که تو نمیتونی با من تماس بگیری اگه تا سه روز دیگه نیومدم به این شماره زنگ بزن📲 و بپرس از من خبری دارن یا نه معلوم نیست بمونم. جاخوردم گفتم: حالا که دیگه همونطور که میخواستیم میتونیم زندکی کنیم همه جا امن و امانه چرا زنده نمونی ؟!😢 📝لبخند زد و کمی دلداریم دادو رفت کارش یکی دوشب طول کشید توی این یکی دوروز گیج بودمو انگار هول و ولای من تمومی نداشت. بعدا فهمیدم رفته بود مدرسه علوی پیش امام می خواستند درمورد انقلاب تصمیم بگیرند. پاکسازی ارتش و تشکیل سپاه پاسداران و این کارها ... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨ 💓فرمود: بمیرید❗️ از آن‌ که بمیرید! 🌴و از تمام ما؛ آنان که بودند؛ شنیدند❗️ و آنان که شنیدند؛ ! و آنان که مردند؛ زنده شدند!✔️ 🦋دیدید⁉️ تنها آنان که زنده بودند، زنده شدند ...⚡️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 3⃣#قسمت_سوم 🏴پرتودوم🏴 💢 بایست بر سر #حرفت زینب! که این
📚 ⛅️ 4⃣ 💢... اوست که ، و دوباره مى کند حیات مى بخشد و برمى انگیزد... من که از من برتر بود، زندگى را بدرود گفت. که از من بهتر بود، با دنیا وداع کرد. و که از من بودند، رخت خویش از این ورطه بیرون کشیدند. صبور باید بود، باید ورزید، باید داشت... 🖤تو در همان بى خویشى به سخن درمى آیى که:برادرم! تنها زیستنم! تو بودى وقتى که جان پیامبر از قفس تن پرکشید. 🦋گرماى# نفسهاى تو جاى مهر را پر مى کرد وقتى که مادرمان با شهادت به عالم غیب پیوند خورد. 💢 تو بودى براى من و حضور تو از جنس پدر بود وقتى که پرنده شوم یتیمى برگرد بام خانه🏘 مان مى گشت.وقتى که رفت ، همگان مرا به حضور تو سر سلامتى مى دادند. اکنون این تنها تو نیستى که مى روى،👈این من است که مى رود، این زهراى من است ، این من است ، این مجتباى من است. این من است که مى رود.... 🖤با رفتن تو گویى همه مى روند. اکنون عزاى یک بر دوش دل من است ، مصیبت تمام این سالها بر پشت من سنگینى مى کند. امروز عزاى مامضى تازه مى شود. که تو منى ، تو تنها نشانه همه گذشتگانى و تنها همه بازماندگان...🌱 💢 حسین اگر بگذارد، تو با او تمامى ندارد....سرت را بر سینه مى فشارد و داروى تلخ را جرعه جرعه در کامت مى ریزد:خواهرم ! روشنى 💥چشمم ! گرمى دلم 💓! مبادا بى تابى کنى ! 🖤مبادا روى بخراشى ! مبادا گریبان چاك دهى ! استوارى از توست . در کلاس تو درس مى خواند، در محضر تو تلمذ مى کند، در دستهاى تو پرورش مى یابد و دو کودکند که از دامان تو زاده مى شوند و جهان پس از تو را مى دهند. 💢راضى باش به خدا که بى رضاى تو این کار، ممکن نمى شود. در این شب 🌟غریب ، در این لحظات وهم انگیز، در این دیار فتنه خیز، در این شبى🌙 که آبستن حادثه آفرینش است ، 🍂 🖤در این دشت آکنده از و مصیبت و بلا، در این درماندگى و ابتلا، تنها 📿مى تواند چاره ساز باشد. پس بایست !... قامت به نماز برافراز و ماتم و را در زیر سجاده ات 🌸، مدفون کن . 💢نماز، از دار فنا و پیوستن به دار بقاست . نماز، از دام دنیا و اتصال به عالم عقبى است . تنها نماز مى تواند این دل❤️ افسرده و جگر دندان خورده باشد. انگار نیز به این دست یافته اند.... 🖤خیمه هاى کوچک و به هم پیوسته شان مثل زنبورهاى عسل شده است که از آنها فقط نواى و آواى 📖به گوش مى رسد. 🚩سپاه دشمن👹 غرق در است ، صداى ، صداى هاى مستانه ، صداى ساز و دهلهاى💕 رعب برانگیز، به آنها لحظه اى مجال تامل و تفکر و پرهیز و گریز نمى دهد. 💢 کاش به خود مى آمدند؛... کاش از این فتنه# مى گریختند، کاش دست و دامنشان را به این خون 💔عظیم نمى آلودند، کاش دنیا و آخرتشان را تباه نمى کردند، کاش فریب نمى خوردند؛ کاش تن نمى دادند؛ کاش دل به این دسیسه نمى سپردند.🥀 🖤اگر کشتن حسین است..، با این سپاه هم حادثه محقق مى شود.... مگر سپاه برادرت چقدر است ⁉️ چرا انسان ، دستشان را به این خون آلوده مى کنند؟ چرا اینهمه آمده اند تا در سپاه کفر رقم ؟ چرا بى جهت نامشان را در زمره اسلام ثبت مى کنند؟ 💢 نمى گویى به شما کمک کنند، شما از یارى آنها بى نیازید، خودشان را از دنیا و آخرت درببرند. جان خودشان را نجات دهند، ایمان 🌷خودشان را به دست باد نسپرند. یک نفر هم از اهل جهنم🔥 کم شود غنیمت است. 🖤این چه است که دامن دلشان را گرفته است؟ این چه است که سرمایه عقلشان را به غارت برده است ؟ چرا را بسته اند؟ چرا را گرفته اند؟ انگار مى تواند آنان را از این ورطه هلاکت برهاند. ....🥀🌱 ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌴وقت اسم‌ #فکه‌ را میشنوی یاد تشنگی غربت می‌افتی... یاد #شهدایی که‌ پنج‌ روز با لب‌ِ تشنه‌ گفتند:"فد
🍃 تنها برای نیست❌ 🍃می‌تونی باشی و حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی ✔️ 🍃اما ‌یه داره باید فقط برای کار کنی نه ریا 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
❄️🥀❄️🥀❄️🥀❄️ ☘✨ ☔️تنها برای نیست می‌تونی باشی و حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی ☔️اما ‌یه داره باید فقط برای کار کنی نه ریا یاد عزیزش با صلوات🌷 🌸🥀 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 7⃣3⃣#قسمت_سی_هفتم 💢آتش🔥 همچنان #پیشروى مى کند... و #خ
📚 ⛅️ 8⃣3⃣ 💢آنجا را نگاه کن...! آن ، دست به سوى یازیده است.خودت را برسان زینب ! که سکینه در حالى نیست که بتواند از خودش دفاع کند.... مواظب باش که لباس به پایت نپیچد! نه ! زمین نخور زینب ! الان وقت لرزیدن زانوهاى تو نیست . بلبند شو! سوزش زانوهاى زخمى قابل تحمل تر است از آنچه پیش چشم تو بر سکینه مى رود. 🖤کار خویش را کرد آن ! این که در دستهاى اوست و این خون تازه که از و و مى چکد. جز نگاه خشمگین و نفرین ، چه مى توانى بکنى... با این دشمن بى همه چیز.گریه سکینه طبیعى است... اما این چرا مى کند؟! گریه ات دیگر براى چیست اى خبیثى که دست به شوم ترین کار عالم آلوده اى! 💢نگاه به سکینه دارد و دستهاى خونین خودش و گوشواره . و گریه کنان مى گوید:_به خاطر مصبتى که بر شما اهل بیت پیامبر مى رود!با حیرت فریاد مى زنى که :_✨خب نکن ! این چه حالتى است که با گریه مى کنى ؟گوشواره را در انبانش جا مى دهد و مى گوید:_من اگر نبرم دیگرى مى برد.. 🖤؟! واى اگر جهل و قساوت به هم درآمیزد! دندانهایت را به هم مى فشارى و مى گویى :خدا دست و پایت را قطع کند و به آتش🔥 دنیایت پیش از آخرت بسوزاند! و همو را در چند صباح دیگر مى بینى که دست و پایش را و او زنده به آتش مى اندازد.... را که خود و است... به از مى فرستى و خودت را عقاب وار به بالین بیابانى سجاد مى رسانى. 💢عده اى با و و او را دوره کرده اند.... و که سر دسته آنهاست به جِد قصد کشتن او را دارد... و استدلالش فرمان ابن زیاد است که :_هیچ مردى از لشگر حسین نباید زنده بماند.. تو مى دانستى که در باید چنان بشود که دشمن به زنده ماندنش و به کشتنش پیدا نکند، 🖤اما اکنون مى بینى که او نیز به اندازه وخامت حال او جدى است... پس میان شمشیر شمر و بستر سجاد مى شوى.... پشت به سجاد و رو در روى شمر مى ایستى ، دو دستت را همچون دو بال مى گشایى و بر سر شمر فریاد مى زنى شرم نمى کنى از کشتن بیمارى تا بدین حد زار و نزار؟ و الله مگر از جنازه من بگذرى تا به او دست پیدا کنى. 💢این کلام تو، نه رنگ تعارف دارد، نه جوهر تهدید.... چه ؛ مى دانى که کسى نیست که از کشتن زنى حتى مثل تو پرهیز داشته باشد.بر این باورى که یا تو را مى کشد و نوبت به سجاد نمى رسد،... که تو شده اى . و چه فوزى برتر از این ؟! و یا تو و او هر دو را مى کشد که این بسى است از زیستن در زمین بى امام زمان و از حجت.... 🖤شمر، شمشیر را به قصد کشتننت فراز مى آرد و تو چشمانت را مى بندى تا آرامش آغوش خدا را با همه وجودت بچشی..اما...اما انگار هنوز هستند کسانى که واقعه اى اینچنین را بر نمى تابند. یک نفر که جبهه دشمن است ، پا پیش مى گذارد و بر سر نهیب مى زند که :هر چه تا به اینجا کرده اید، کافیست . این دیگر در قاموس هیچ بنى بشرى نیست. و دیگرى ، زنى است از ، با شمشیر افراشته پیش مى آید،... همسر و همدستانش در جبهه دشمن مى ایستد... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
✨🍃✨🍃✨ ★مبادا دیر کنی تمام جانِ من❣ به همین دیدارهای بسته است رویا هایی که هر شب⭐️ می بینم تا بمانم ... 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❄️🥀❄️🥀❄️🥀❄️ ☘✨ ☔️تنها برای نیست می‌تونی باشی و حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی ☔️اما ‌یه داره باید فقط برای کار کنی نه ریا یاد عزیزش با صلوات🌷 🌸🥀 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸 از می توحید مستند 🇮🇷شهیدان سرخوش♥️ازجام الستند 🌸 و نمی میرند هرگز❌ 🇮🇷شهیـ🌷ـدان هستند ⚜وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ امواتا، بَل احیاءُ عِنْدَ رَبِّهمْ یُرْزَقون 💢گمان مبر آنان که در راه خدا شدند؛ مرده اند! آنها اند و نزد پروردگارشانند🕊 و متعنمند. 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃فاتح قلب ها بود او که هم زمین را با بودنش مفتخر کرد و هم میهمان همیشگی شد... از هوش و زکات و تواناییش چیزی نمیگویم اما همین یک جمله کافیست که قبل از اعزام به برای ادامه تحصیلات دانشگاهی بورسیه شده بود و در حوزه علمیه به عنوان یک نخبه میشناختندش😍 🍃در بین همکلاسی هایش کم سن ترین بود اما در همه مباحثه ها شرکت میکرد طوری ک اگر کسی اورا نمیشناخت متوجه سن و سال کم او نمیشد... 🍃قبل از رفتن برای گرفتن دکتری در رشته حقوق اقدام کرده بود. از کودکی برای اهلبیت می‌خواند و مداحی میکرد شاید همان روزها بود که این چنین سرنوشتی را برای خود رقم زد...کسی چه می‌داند شاید هم در راهیان نور ضمانت شهادت گرفت.... 🍃وقتی که سوریه میرفت مادرش هیچ وقت صورت اورا نبوسید، چون اعتقاد داشت مسافر دیگر باز نمیگردد... بار آخری که رفت هم صورت عزیز تر از جانش را نبوسید اما دست تقدیر برایش اینگونه نوشته بود که مسافرش برای همیشه در دلش بماند، به مادرش قول داده بود دو هفته ایی برمیگردد و اینجاست که ثابت میشود او مرد واقعیست سر قولش ماند و دوهفته ایی برگشت و آن هم چه برگشتنی رضا دیگر فقط دردانه مادر نبود، او عزیزِ خدا شده بود و خدا خریدارش، و این مادرش بود در حسرت صورت ماهه پسرش...😔 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ مهر ۱٣۶۵ 📅تاریخ شهادت : ٩ اسفند ۱٣٩٣ 📅تاریخ انتشار : ٩ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : مشهد_بهشت رضا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بسم رب الشهدا🍃 🍃سالروز شهادتت که می‌رسد، دلِ پر می‌کشد برای مرور وصف خیال تو، خیالی که دریایی از جلوه‌های می‌شود و با رحمت خویش ما مغروق‌ شده‌های دنیوی را در خویش می‌کند. 🍃آری، اینک این قلم است که نزده، برخاسته و با طلوعش جان را کرده تا از تو تصویری دگر به یادگار نهد. آرام و با طمأنینه، صدایش را صاف می‌کند و خاطرات تو را با چه شوری می‌خواند، با شوق درون، زیبا و شکیل جوهر وجودش به روی می‌تراود و از تو می‌نویسد، از رأفت و عطوفت تا و ، از حیات تا رفتن و پرکشیدن؛ همه و همه. 🍃حقا که تو، با عمل و همه را متحیر خویش ساختی حتی این قلم بسته را. خوشا به حالت که با آن کمی سن و سال‌ات را با عقل سلیم درک کردی و به زیبایی معراج کردی. 🍃و امروز، ای ای آنکه بر کرانه‌ ی ازلی هستی احاطه داری تو را به جان این قلم سینه‌ سوخته می‌دهم ما زمین نشسته‌ های بهت‌زده را به تأیید برسان. 🍃شهادتت مبارک ای ستاره درخشان یکم آذر🍃 ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١٣۴۴ 📅تاریخ شهادت : ١ آذر ١٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عراق_پنجوین 🥀مزار شهید : نا‌مشخص 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸داعشی ها محاصره اش کردن، تا تیر داشت با تیر💥جنگید. تیرش تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن بگیرنش همون موقع ‎‎‌‌‎حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و شد 🔹ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد❌تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین. فهمیدن توی منطقه اس، برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم📞 رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش 😭 🔸کم کم برا این که کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به فحش بده پشت بیسیم 😭 اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 😭 🔹ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: ⇜اصلا من آمدم جون بدم برای ⇜اصلامن آمدم فدابشم برای حضرت زینب ⇜اصلا من آمدم رو بدم ⇜یا علی یا زهرا... 🔸میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد. بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم. ما اتفاقی نیست❌ عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم. 🕊🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh