چشم تو را اگر چه خمار آفریده اند آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند از سرخیِ لبانِ تو ای خون آتشین نار آفریده اند انار آفریده اند یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند در عطردانِ ذوق و بهار آفریده اند مانند تو که پاک ترینی فقط یکی مانند ما هزار هزار آفریده اند زندانی است روی تو در بند موی تو ماهی اسیر در شبِ تار آفریده اند دستم نمی رسد به تو ای باغِ دوردست از بس حصار پشت‌ِ حصار آفریده اند این است نسبت تو و این روزگارِ یأس: آیینه ای میانِ غبار آفریده اند... @shia_poem