هستند کریمان دو عالم سرخوانت یکبار نخورده ست گره کیسه ی نانت اصلا حرم شاه خراسان حرم توست هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت انگار که گهواره تو عرش زمین بود وقتی پدر پیر تو می داد تکانت تکبیر تو از داخل گهواره رسیده ست هستم اگر امروز مسلمان اذانت یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید صد بار نمی رفت به قربان زبانت! از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد ست بر این پدرت حق بده باشد نگرانت در راه مبادا قدمت خار ببیند آن صورت چون برگ تو آزار ببیند یک روز می آید که می افتد بدن تو لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو یک روز می آید که می افتی و کنیزان در خانه برقصند کنار بدن تو ای یوسف زهرا ، دل یعقوب فدای ... آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو @shia_poem