دل از توصیف زلفت مو به مو ریخت هی ابرو کج مکن می از سبو ریخت به غیر از باده نابت ز هر می دهان را باز کردم آبرو ریخت میان اهل دنیا بغض خوردم نجف را دیدم و بغض از گلو ریخت جنون مستمع بود از لبانش علی گفت و صدو ده بار هو ریخت عرق کردی و از روی جبینت برای عاشقان آب وضو ریخت علی دستش به کم هرگز نیامد سبو شد لب به لب از زیر و رو ریخت از این مستی به هوشیاری رسیدم بنام باده ی نابی که او ریخت میان معرکه با گوشه چشمی همه دیدند کرک‌ و پر عدو ریخت علی فریاد زد هل من مبارز که جوشن از تن هر جنگجو ریخت درآورد آنچنان در را که گفتند علی جان صبر کن قلعه فرو ریخت @shia_poem