به ماه آسمون میگفت شمع شبستون منی یاد عمو بخیر که تو ، مثل عمو جون منی راستی تو از آسمون ببین که بابای من کجاست؟ بهش بگو که دخترت ساکنه تو خرابه ها.... به راستی در اون چهل منزلی که رقیه را تا کاخ یزید آوردند یا پشت درب ساعت دمشق، معطل شدند رقیه (س) پدر را ندید؟؟؟ سر را بر نیزه ندید؟ پدر کجا بود؟ چرا همراه ما نمی آید؟ این سوال هایی که جوابش بر سر نیزه است را زینب(س) چطور جواب داد که رقیه برای بار اول سر بریده پدر را در طشت طلا دید نه بر سر نیزه! به راستی چه صبری ، چه مدیریتی، چه ولایتی درون زینب(س)، زنی مصیبت دیده بود که هم این غم را فروخورد، هم نگاه رقیه(س) را از نیزه ها دور کرد، هم کاخ یزید را مدیریت کرد.... امان از دل زینب.... @shogh_prvz