✿•••﴿
#هَـسْتٖۍاَمبـٰاشْ﴾•••✿
♥️࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇♥️
#part_152
نفس نفسای تو میدونه
بری عاشق و دیوونه میشم
جوون نگات که همه ی جهان توشه
نذار گم بشم این گوشه
بگیر دستای سردی که
دستای گرمت رو میپوشه
من عاشقت شدم ببین
دوستت دارم همین
کسی نمیاد دیگه مثل تو روی زمین
من عاشقت شدم چه زود
دست خودم نبود
هر کاری کرده بودم، واسه عشق تو بود.
از شعر قشنگی که خیلی قشنگتر از متنش، داشت میخوند، لبخند زدم.
نون محلی که دیگه سرد شده بود رو گذاشت روی سینی روی میز و گفت:
_بخوریم که حسابی گرسنه شدم.
_ چقدر صدات قشنگه...بازم بخوون.
_ واقعا !...چشم بازم میخونم.
_ چشمت بی بلا.
لحظه ای نگام کرد.
مفهوم نگاش رو نفهمیدم و پرسیدم:
_ چیزی شده؟
با لبخند سرشو به علامت نفی تکون داد که لقمه ی توی دستمو سمتش گرفتم و گفتم:
_ فرزاد...
بی هوا گفت:
_جوون فرزاد.
لقمه از دستم افتاد.
خشکم زد.ا
انگار تموم وجودم شده بود یه قلب که تند و پر صدا میزد.متعجب پرسید:
_ چیه؟!
_ حالم خوب نیست.
باورش شد.
نگام کرد و گفت:
_تو که خوب بودی!...چت شد باز؟
#ادامه_دارد•••
✿❥••
به قݪم: ﴿مࢪضیہیگـانہ﴾
#ڪپۍممـنۅع(حࢪام)‼️
#امـانٺداࢪبـاشیـم❌
♥️࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇♥️