اثبات‌گرایی Positivism و حس‌گرایی Empiricism واژه «Positive» از ریشه‌ی لاتینی «positivus» مشتق شده و مفهومی مدرن است که توسط آگوست کُنت وضع گردیده است. «پوزیتیو» در زبان عربی به «مثبت» در مقابل منفی، و به «محصّل» و «واقعی» در مقابل خیالی ترجمه شده و در اصطلاح «اثبات» و «تحصل» به کار می‌رود. مکتب یا ، مکتبی است که معرفت بشری را بر پایه‌ی می‌دانند. پوزیتیو یعنی برای هر واقعیتی که مشاهده می‌شود، نگاتیو (فرمول) تهیه شده و آن را روش کرد؛ سپس هرگاه از این روش استفاده شد، کاری پوزیتیویستی انجام شده است. برای مثال، سیبی از درخت می‌افتد و بر اساس این اتفاق، فرمول سقوط کشف می‌شود، سپس استفاده از این فرمول برای موارد دیگر، کاری پوزیتیویستی است. صددرصد علومی که در دانشگاه‌ها ارائه می‌شود، این‌گونه هستند. اما آیا این روندی که در علوم نظیر فلسفه، فیزیک، ریاضی، اقتصاد، حقوق، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، عمران، کشاورزی و رشته‌های مختلف دیگر طی شده است و به نتایجی رسیدند که آن نتایج، مستند و نگارش شده و حتی برخی از تجربه‌ها به نتایج درستی رسیده، به معرفت نیل پیدا می‌کند؟ تمام معرفت تنها این علوم تجربی است؟! آیا هرکسی چنین مدارج و مراحلی را طی نمود، به عالی‌ترین سطح رسیده است؟ اما در مکتب Empiricism، برپایه‌ی تجربه، دانش شکل می‌گیرد و معرفت بشری نمی‌تواند از مرزهای تجربه‌ی حسی فراتر رود. از فیلسوفان تجربه‌گرا می‌توان از جرج بارکلی، و نام برد. این مکتب مقابل خردگرایی یا است. در مشاهده می‌گردد که برخی از افراد قوم بنی‌اسرائیل، علم الله را محدود به ظواهر امور مادی می‌دانستند اما قرآن کریم با تکیه بر حاضر و ناظربودن خداوند متعال و آگاهی او بر همه امور پیدا و پنهان، بر تصور آن‌ها که از عقیده به (اصالت ماده) و حس ناشی می‌شد، خط بطلان کشیده و مبارزه خود را با این عقاید پوچ اعلام نموده است. یکی از عواملی که منجر به می‌شود، است. قرآن کریم اشاره به این عامل می‌فرماید: «وقالوا ما هي إلا حياتنا الدنيا نموت ونحيا وما يهلكنا إلا الدهر وما لهم بذلك من علم إن هم إلا يظنون؛ و گفتند: زندگى جز همين زندگى دنيا نيست دستهاى مىميرند و دستهاى ديگر زنده مىشوند و ما را جز روزگار هلاك نمىكند اينان هيچ علمى به سخنان خود ندارند و جز مظنه و پندار دليلى ندارند.». خداوند در این آیات قرآن حکیم به نقل سخن «دهریون» پرداخته، که مبدأ و معاد را انکار میکنند؛ اما هیچ دلیلی بر انکار خود ندارند، بلکه ، آنها را بر این عقیده واداشته است. و علت دیگری که در قرآن حکیم برای حس‌گرایی بیان شده، روحیه‌ی استکباری است: «وقال الذين لا يرجون لقاءنا لولا أنزل علينا الملائكة أو نرى ربنا لقد استكبروا في أنفسهم وعتوا عتوا كبيرا؛ كسانى كه معاد را منكرند، گويند: چرا ملائکه به ما نازل نمىشوند يا چرا پروردگار خويش را نمىبينيم؟! حقا كه خويش را سخت بزرگ شمردند و زيادهروى كردند، زيادهروى کبیر! [سوره فرقان آیه 21]»؛ بیان کلی آیه این است که کفار به دلیل روحیه‌ی استکباری از رسول‌الله، ایمان آوردنشان را مشروط به این‌که خدا و ملائکه را به صورت حسی مشاهده کنند! معرفت بشری بر مبنای ایدئولوژی و تنها مبتنی بر «حس» و «تجربه» موضوعیت می‌یابد، فلذا آن‌چه که به واسطه‌ی حواس و داده‌های حسی «اثبات» نشود نه‌تنها علم نیست بلکه مهمل و بی‌معنا تلقی می‌شود. در نهایت نیز در قرن بیستم میلادی ایدئولوژی «نئوپوزیتیویسم» در ادامه‌ی مکتب پوزیتیویسم، حتی از برتافتن گزاره‌های «متافیزیکی» سرباز می‌زند. «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ خلق نکردم جن و انس را جزء این‌که مرا عبادت کنند. [سوره ذاریات آیه 56]» مفسرین «لِيَعْبُدُونِ» را ناظر به «لِيَعْرِفُون» دیدند. معنای این نیست که «عَبَدَ» به معنای «عَرَفَ» است یا به معنای است، خیر؛ بل‌که به معنای این است که عبادت بدون معرفت امکان ندارد و عبادت نیست. جامعه‌ای که به عبودیت خدا می‌رسد، یعنی به معرفت کامل خدا می‌رسد، تخلق به اخلاق‌الله پیدا می‌کند؛ این، آن نهایت کمال انسانی است. بنابراین هدف نهایی معرفت است. البته هدف قبل از آن؛ ایجاد است که هدف بسیار بزرگ و بسیار والایی است. و @TahaMohajer1444