eitaa logo
کانال سیدمحمد خردمند
282 دنبال‌کننده
1هزار عکس
111 ویدیو
163 فایل
سیدمحمد خردمند
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم المستغاثُ بِکَ یا صاحب الزمان سایت و کانال های منتسب به سیدمحمد خردمند، معرف بخشی از تلاش های علمی - فرهنگی و یا خاطرات و رویکردهای یک فرد است. فردی که نه ادعای کمال دارد و نه سخن و قلم خود را تمام می داند؛ اما با حسن ظن به لطف الهی گونه ای از کوشش ها و آموخته هایش را به امیدِ استفاده و مفید بودن و نوعی نظم بخشی به داشته ها و یافته هایش عرضه می نماید. خواسته است کمترین غلط را داشته و بهترین را تقدیم کند اما ...! در برابر تذکرات و توجّهاتی که عرضه می شود او خود اولین مخاطب و گاه توبیخ شونده است و البته از همگان می خواهد در مواجهه با هر ابهام و خطایی با مشخص نمودن مطلب مورد نظر (اعم از فایل صوتی یا متن ارسالی) او را در زلال تر ساختن مطالب یاری رسانند. ممنون شما 🌹 آدرس سایت شخصی: http://sm-kheradmand.com آدرس کانال در تلگرام که با توجه به هک شدن کانال قبلی این آدرس جایگزین گردیده است: https://t.me/Kheradmand_S_M آدرس کانال در بله: https://ble.ir/S_M_Kheradmand آدرس کانال در ایتا: https://eitaa.com/s_m_kheradmand آدرس صفحه ی آپارات: https://www.aparat.com/sm.kheradmand
Zendegi-Ba-Emame-Asr-231.mp3
35.64M
(77) در پیام رسان ایتا عنوان بحث: خوانش کتاب شریف مجموعه مباحثی در ارتباط با وجود مقدس امام زمان علیه السلام قطره ای از فضائل حضرت، چرایی و اهمیت دعای بر حضرت و اهتمام بر دعا جهت سلامتی و ظهور آن عزیزِ غریب همراه با گفتارهایی پیرامون برخی از اصحاب حضرت سیدالشهداء علیه السلام، بدان امید که به شفاعت ایشان، ما هم از اصحاب آخرین وصی و حجت الهی باشیم. جلسه ی دویست و سی و یکم؛ برگزار شده در 16 مرداد 1403: استحباب دعا برای سلامتی و فرج حضرت در نوروز و نکاتی راجع به نوروز در فرهنگ ما شیعیان؛ دعا برای حضرت در روز عید فطر بخش ششم کتاب شریف مکیال المکارم، اوقات و حالات تاکید شده برای دعا؛ عنوان چهاردهم و پانزدهم. مهمان جلسه: استاد داوود صفرزاده نویسنده ی کتاب «خسرو خوبان». بخشی دیگر جلسات در ادرس زیر قابل شنیدن است: http://sm-kheradmand.com/Classes-WorkShop/Eteghadi/page29.aspx
- 1402 * دوشنبه – 2 مرداد 1402 – 6 محرم الحرام 1445 – 24 ژوئیه 2023 • روز خوبی نبود! نتوانستم یکی از برنامه های مهمی که باید انجام می دادم را محقق کنم؛ حدود 4 ساعت در دندانپزشکی معطلِ کار درمانی یکی از بچه ها شدم. البته چون به معطلی های درمانی عادت دارم معمولاً کتاب و گاهی لپ تاپ می برم ولی به هر حال گاهی برنامه های دیگر معوق می ماند! • شب به روضه ای دعوت شده بودیم از اقوام که نیت کرده بودند مجلسی به نام حضرت علی اصغر علیه السلام بگیرند. معطلی در دندانپزشکی و شلوغی مسیر باعث شد دیر برسیم. مداحشان رفته بود و بقیه نماز مغرب و عشایشان را خوانده بودند و فقط من نمازم به تاخیر افتاده بود! چون وقتی بعد از 4 ساعت به خانه رسیدیم همه نماز اول وقت خوانده، منتظر حرکت بودند. • بعد از سلام و احوالپرسی سرپایی رفتم برای نماز و پایان نمازم صدای ظرف و قاشق و چنگال آمد. چلو کباب کوبیده و سالاد و میوه داشتند؛ کمی پلو سفید و انگور خوردم؛ با چند زردآلو. در میانه های غذا صدای خاطره گویی و خنده ی قسمتی که جوان ترها نشسته بودند بلند شد! خوشحال شدم که در سمت دیگری نشسته ام؛ اما ادامه ی خنده های بلند ناراحتم می کرد. شرمنده ی امام عصر علیه السلام بودم که شب هفتم محرم در جایی نشسته ام که بلند بلند می خندند! ... • کمی صبر کردم، شاید کسی از خودشان تذکری دهد ولی ...! یادم آمد که طلیعه خانم که مادر و مادر خانم بعضی از این بچه ها بودند حدود 7 سال پیش گفتند: «بچه ها می گویند محمد دُگم است!» یعنی همان اُمّل یا متعصب خودمان! حالا این که دخترشان گفته یا دامادشان نمی دانم ولی به هر حال ایشان این جمله را برای اصلاح بنده فرمودند. شاید برای این که در مراودات با نامحرمان، عدم حضور در مجالس موسیقی، اعتقاد به اهمیت روز نهم ربیع، تقیّد به حجاب مناسب همسر و فرزندان و ... تجدید نظرهایی کنم! حالا ترک مجلس موجب تقویت این موضوع بود! ... • صدای خنده های بلند و شرمندگی در مقابل حجت خدا! چک کردم که خانواده ی ما همه غذایشان تمام شده باشد؛ وقتی مطمئن شدم، برا خداحافظی برخاستم! گفتند کجا؟ گفتم برویم مجلس روضه! یکی از جوان ها پرسید: مگر این جا مجلس چیست؟ یکی از خودشان گفت: مجلس خنده! یکی هم بلافاصله گفت: خوب قبلش روضه خواندند! • دیگر چیزی نگفتم و خداحافظی کردم. بچه ها هم همراه شدند و رفتیم برای حضور در مراسم حضرت ارباب سیدالشهداء علیه السلام. • چون بچه ها (یعنی سیدطه و سیدمجتبی) از محیط دوستانه ی با کم سن و سال های فامیل بیرون آمده بودند دیدم آمادگی برای نشستن در مجلس سخنرانی و توسل را ندارند، بنابراین رفتیم برای شرکت در دسته ی عزاداری؛ الحمدلله برنامه ی خوبی پیدا کردیم و حدود یک ساعت در مراسم شرکت کردیم. • خدا عاقبتمان را به خیر کند. http://sm-kheradmand.com
- 1402 * سه شنبه – 17 مرداد 1402 – 21 محرم الحرام 1445 – 8 اوت 2023 • قبل از نماز صبح یک خواب جالبی دیدم! خواب مرحوم جهانگیرخان قشقایی، استاد بزرگانی چون آیت الله بروجردی؛ پدرم هم بودند و عالمانی دیگر که هیج کدام قبا و عبا و عمامه نداشتند. • جهانگیرخان در حالت احتضار بود و من در کنار دست ایشان؛ پرسیدم: «چه شد که شما به این مرتبه رسیدید؟» دیگران دوست داشتند سوالاتی دیگر بپرسند، بعضی هم ساکت بودند و به ما می نگریستند و ظاهراً صدای من بر صداهای دیگر غالب بود. جهانگیرخان کلماتی فرمود که برایم مبهم بود؛ می دانستم که آخرین لحظات عمر ایشان است؛ دم دریچه ای بودیم که به نظر می رسید بعد از جان دادن از آن عبور خواهند کرد و به دنیای دیگری می روند. پدرم سمت چپ من ایستاده بودند و ایشان را نگاه می کردند. عالمانی که آن سوی بدن ایشان و روبروی من ایستاده بودند چشم از صورت جهانگیرخان بر نمی داشتند؛ من مجدد سوالم را تکرار کردم و ایشان در حالی که به من نگاه می کردند با صدایی لرزان و مبهم گفتند: ....! مرحوم شیخ عباس قمی مؤلف کتاب مفاتیح الجنان در احوالات ایشان چنین بیان می‌کند: حکیم قشقایی عالمی جلیل و فاضلی دانا بود که در علوم معقول و منقول و در عرفان به کمال رسیده بود. او در علم و عمل به جایی رسید که بزرگان از شهرهای دیگر به حوزه ی درسش می‌آمدند. • شب با خانواده رفتیم پای سخنرانی حاج آقای فائق در مسجد اعظم قلهک؛ نکته هایی از این مجلس علم یادداشت کردم: • ابتدا آیه ی خمس را توضیح دادند؛ اگر ایمان به خدا و آن چه ما بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل کرده ایم را داشته باشید ما خمس را بر شما لازم دانسته ایم. • یکی از امتحانات دشوار ما انسان‌ها آزمون‌های مالی است. وَ تُحِبّونَ المالَ حُباً جمًا (فجر) حبِّ بسیار! • حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ. یکی حرص و یکی آرزوی دراز. • اصل حب مال بد نیست ولی باید کنترل شود و انسان وظایفش را نسبت به آن انجام دهد. آیه می‌گوید هرچه شما به دست آورید همان ابتدا یک پنجم مال خداست. • امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: من در میان مردم مدینه از افراد ثروتمند هستم ولی خمس شما را می‌گیرم که شما پاک شوید. https://www.aparat.com/sm.kheradmand
- 1378 * چهارشنبه – 4 فروردین 1378 – 6 ذی الحجه 1419 – 24 مارس 1999 • صبح همراه پدربزرگ و عمو محمد رفتیم منزل جناب حاج آقای لطفی که رفته بودند تهران. رفتم مسجد کرامت جهت نماز ظهر و عصر و از یک نمایشگاه کتاب هم بازدید نمودم. عصر همراه پدربزرگ و مادربزرگم به حرم رفتم. نماز مغرب و عشا را در مسجد خواندیم و بعد از بازگشت، تا حدود ۱۲ شب مطالعه ی روانشناسی داشتم. در حرم آقا سیدنقی کظیمی را دیدم. * پنجشنبه - 5 فروردین 1378 – 7 ذی الحجه 1419 – 25 مارس 1999 • صبح قدری استراحت کردم و ظهر هم جایی نرفتم و به مطالعه ی کتاب های روانشناسی پرداختم تا هنگام نماز؛ بعد از نماز نیز ادامه دادم تا قبل از ناهار. پس از ناهار نیز قدری مطالعه ی آزاد داشتم. بعد از ظهر رفتیم به سمت مسجد بناها برای اقامه نماز مغرب و عشاء. علیرضا امیرپناهی شاگرد قدیمی و علیرضا مهدوی را نیز دیدم. عینک سازی، عینک مامان جون را درست کردم. دعای کمیل را در مسجد خواندیم و بعد مشرف شدم حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام. • امروز با حاج محسن آقای زرین که در مکه هستند تلفنی صحبت کردیم. طاهره و ریحانه (دخترهای محسن آقا) شب آمدند خانه ای که ما در آن جا مستقر بودیم. محسن آقا به باباجون و مامان جون می گفتند که امروز از طرف شما طواف کرده ام. * جمعه - 6 فروردین 1378 – 8 ذی الحجه 1419 – 26 مارس 1999 • صبح بعد از نماز رفتم حرم و در حرم دعای ندبه را خواندم؛ بعد آمدم خانه و کمی استراحت و مطالعه. • آقای سیدعبدالله کظیمی آمدند منزل حاج محمد آقا گل زردی برای دیدار پدر و خانواده. همگی نماز را در مسجد بنّاها خواندیم و بعد از مسجد رفتیم درس آقای فلسفی در مسجد موسی بن جعفر علیه السلام. • پس از آن با ماشین آقا سید عبدالله کظیمی تا در منزل آمدیم. • چند سالی است عمو محمد (گل زردی) خانه ای را در مشهد مقدس خریده اند و مقیم شده اند؛ ما هم که مشرف می شویم در طبقه ی دوم خانه ی ایشان که برای زوار آماده کرده اند ساکن می شویم. https://t.me/Kheradmand_S_M
- 1378 * شنبه - 7 فروردین 1378 – 9 ذی الحجه 1419 – 27 مارس 1999 • روز عرفه است. صبح پس از قدری استراحت، مقداری مطالعه کردم. نماز ظهر را در منزل خواندیم و پس از نماز مشغول به بعضی اعمال این روز شدیم. ناهار و بعد ادامه ی اعمال روز. دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه را هم در صحن گوهرشاد خوانده و نماز مغرب و عشاء را هم در مسجد ملاحیدر به جای آوردیم. • آقای علی سرمد را در مسجد دیدم. سپس حرم مشرف شدم و بعد منزل. * یکشنبه - 8 فروردین 1378 – 10 ذی الحجه 1419 – 28 مارس 1999 • در کل روز مقداری مطالعه نمودم. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را هم در مسجد «ملاحیدر» خواندم. وقت برای دیدن دو کتابفروشی گذاشتم و چند کتاب هم خریدم. * دوشنبه - 9 فروردین 1378 – 11 ذی الحجه 1419 – 29 مارس 1999 • بخشی از روز به مطالعه گذشت. نماز ظهر و عصر در منزل اقامه شد. بعد از ظهر همشیره و مادر و پدر بزرگ را برای دیدن کتابخانه ی عظیم و دیدنی آستان قدس و نمایشگاه کار های ۲۰ ساله ی آستان قدس بردم. نماز مغرب و عشاء در مسجد بنّاها؛ در راه حرم بعضی مسائل فقهی با آقای سیدرضا هاشمی گلپایگانی مطرح شد. حرم و سپس بازدید از کتابخانه ای نزدیک حرم و خرید کتاب. سه شنبه - 10 فروردین 1378 – 12 ذی الحجه 1419 – 30 مارس 1999 • بخشی از صبح به مطالعه اختصاص داده شد. ظهر نماز را در مسجد «ملاحیدر» خواندم که کفش مبارک (!!) را بردند. با دمپایی خریداری شده رفتیم منزل آقا سیدعبدالله کظیمی. حدود ۱۰۰ میهمان داشتند و صله ی ارحام خوبی شد. بعد از آن جا خانواده ی محترم و خانواده ی پدربزرگ به منزل آمدند و بنده و مادر رفتیم خرید. لباس برای همشیره، لباس برای محمدحسین پسر خاله ی زهره سادات خردمند، کفش برای بنده،۱۲ عدد زیرپیراهنی برای نوه های حاجیه خانم سهرابی. سری هم به آقای طالبیان و یوسفی زدم. سپس نماز را در مسجد بناها خواندیم؛ خانواده به حرم رفتند و من به کتابخانه و کتابفروشی جامعه مدرسین نزدیک چهارباغ و مقداری کتاب خریدم و به منزل رفتم. • امروز با آقا علیرضا عمرانی به جهت برنامه ی تزیین مدرسه برای غدیر و با آقا ناصر شیخ عباس برای پول نو جهت عیدی غدیر تماس گرفتم. https://eitaa.com/s_m_kheradmand
- 1403 * یکشنبه – 14 مرداد 1403 – 29 محرم الحرام 1446 – 4 آگوست 2024 • اینقدر زمان زود می گذرد که گاهی فرصت تنظیم برنامه ها، کارهای علمی و جزواتم را هم پیدا نمی کنم و به سرعتی باورنکردنی به قرار بعدی، جلسه بعد و برنامه بعد در هفته آینده اش می رسم! • هفته قبل (به گمانم روز چهار شنبه) خواب مرحوم سیدعبدالحسین خردمند، پدربزرگ پدری ام را دیدم؛ شاید دومین یا سومین نوبتی بود که اینقدر واضح ایشان را در خواب می دیدم و گفتگو می کردم. این پدربزرگم قبل از تولد من به رحمت خدا رفته بودند و البته پدرم می گفتند: «خیلی دوست داشتند که فرزند مرا هم ببینند». • مرحوم سیدعبدالحسین بر روی تختی در خانه ای در قم که شباهتی به خانه ی قدیم مرحوم عمویم – حاج احمد آقا - داشت وارد شدند. یادم نیست چه کسانی اطراف این تخت را گرفته بودند؛ کمی هم شبیه تخت آمبولانس ها بود که افراد بیمار را جابجا می کنند. ایشان بر روی تخت دراز کشیده بودند. تخت را کنار حوض آن خانه قرار دادند. سرحال بودند و البته مثل عکس هایی که از ایشان باقی مانده است درشت هیکل! پدرم هم بر بلندی کنار حوض ایستاده و شاداب بودند. من جلو رفتم و با مرحوم پدربزرگم احوالپرسی کردم و یک یک فرزندانم را به ایشان معرفی کردم. یادم هست که سیدمجتبی کوچک بود؛ او را به نزدیک صورت ایشان آوردم تا صورت این نتیجه ی خود را به خوبی ببینند. پدربزرگم رو کردند به پدرم و گفتند: «به به! آقا مجتبی، چقدر خوب! الحمدلله شما هم عیالوار هستید و نوه هایی دارید!» بعد رو به من کردند و گفتند: «من الان حدود 84 ساله ام اگر می بینی روی تخت دراز کشیده ام بخاطر تنبلی یا کسالت نیست، بخاطر ناتوانی جسمی من است». • بعد از من که واقعا مشتاق بودم به گفتگوی با پدربزرگ و معرفی فرزندانم آن هم در زیر سایه ی نگاه پدرم، کسان دیگری هم از عموزادگان یا عموهایم، وارد آن خانه شدند. یکی از اقوام را دیدم که با وجود تشویق و ترغیب من جلو نمی رفت! نمی دانم چه چیزی مانع از نزدیک رفتن او می شد، خجالت نبود ولی اقدامی نمی کرد! خواب شیرین و گویایی بود البته درحالی که میهمانان بودند من با دو تا از پسر عموها، از خانه خارج شدم و در مسیری که البته حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دیده نمی شد، برای انجام کاری راه افتادیم. جزئیات این قسمت از خواب در خاطرم نمانده! ... • اسم اولیه و اصلی مرحوم پدربزرگم، سیدمحمود بوده که ظاهراً در زمان الزام شناسنامه دارشدن افراد، هم اسم خود و هم فامیلشان را تغییر داده اند؛ برادران دیگرشان هم – مرحوم سیدحسین نژادحسینیان و مرحوم سیدعلی کظیمی و مرحوم سیدعبدالله نژادحسینیان – در زمان گرفتن شناسنامه فامیلی های خود را تغییر داده اند و تنها خواهران بر فامیل پدرشان شناسنامه گرفته اند. • آقای سیدمحمدحسین کظیمی نوه ی مرحوم سیدعلی، همتی جالب کرده اند و ضمن تهیه ی تحقیقی شجره نامه ی خانواده تا وجود نازنین امام صادق علیه السلام دفتر چه ای تحت عنوان «صله ی ارحام» نشر داده اند که تمام فرزندان و داماد ها و عروس های مرحوم «سیدرضا زرکش» را تا نسلی که تا حدود 10 سال قبل به دنیا آمده بودند تنظیم کرده اند. مرحوم سیدرضا، پدرِ پدر بزرگ بنده و ایشان است و ما الحمدلله فرزند سی و سوّم امام جعفر صادق علیه السلام و از نسل جناب علی بن جعفر (مشهور به علی عریضی) – فرزند بلافصل امام ششم علیه السلام - هستیم. https://t.me/Kheradmand_S_M