#روز_نگاشت - 1378
#معلمان_دینی_دبستان
#مسؤولان_نماز_دبستان
* یکشنبه - 14 آذر 1378 – 26 شعبان المعظم 1420 – 5 دسامبر 1999
• ساعت ۶:۳۰ با زبان روزه مدرسه بودم؛ ان شاءالله از امروز روزه خواهم گرفت. تصاویر نصب شده بر دیوارها را که مربوط به نیمه شعبان بود کندم تا امروز در کلاس ها پخش کنم.
• جانماز ها پیدا شد. خدا این آقای ... (از همکاران) را هم توفیق دهد و الّا خرابکاری هایش کم نیست! ظاهراً دیروز جانمازها را آقای کلانتری به آقای ... داده و ایشان گذاشته بودند که به ما بدهد! و ما دربدر دنبال جانمازها!
• در کلاس دینی دوم ها داستان محمد بن عیسی بحرینی و ماجرای تشرفش خدمت امام زمان علیه السلام گفتم. در کلاس دوم «ب» وقت زیاد آمد و مطالب درسی را هم مرور کردیم و برخی تمارین را حل کردیم. یکی از بچههای دوم یک بسته نقل مجلسی کوچک رمان بسته که شکلات و آبنبات هم داخل آن بود داد که به لطف حق امروز سر کلاس دانشگاه، افطارم را با آن باز کردم و تا قبل از رسیدن به خانه نقل ها و شکلات ها را خوردم.
• بچه های دوم خیلی خوب به داستان توجه می کردند. داستان را از کتاب «در محضر دوست» نقل کردم. البته می خواستم تکلیف هم بدم که بچه ها داستان را بنویسند ولی دیدم احساس رضایت نداشتند و نگفتم؛ ولی اگر بنویسند معلوم میشود که از داستان چه فهمیده اند و اگر اشکالی باشد اصلاح می کنم.
• در زنگ دینی کلاس سوم برگه ای دادم تا خاطره ی دیروز را بنویسند. با این عنوان که دیروز در مدرسه بعد از نهار تا زمان تعطیل شدن چه کردید و چه دیدید و چه شنیدید و چه فهمیدید! بعضی سه برگه نوشتند و بعضی چند خط. بخشی از وقت کلاس هم درباره ی ماه مبارک رمضان حرف زدیم؛ غیر از دانش آموزان ... و ... همه متمرکز و علاقهمند مینوشتند. دانش آموز ... منفی نگر است و دانش آموز ... در عین علاقه و توجه اش به من -یک ده تومانی هم عیدی به من داده- موجودی جالب و عجیب است. خدا توفیق دهد تا بتوانم یارش باشم و یاورش.
• نماز بچه های پنجم دبستان، نسبتاً خوب گذشت.
• در نماز کلاس چهارم، بین نماز درباره عظمت نماز گفتم و این که با چه کسی حرف میزنیم، که شنبه هم ان شاء الله همین را ادامه خواهم داد.
• امروز جلسه ای داشتیم با آقایان ترقی و غفاری و نظافت دوست درباره ی ماه رمضان که خوب بود. لااقل آقایان غفاری و نظافت دوست تحریک خوبی شدند برای فعالیت بیشتر.
* دوشنبه - 15 آذر 1378 – 27 شعبان المعظم 1420 – 6 دسامبر 1999
• به جهت استخر رفتن بچه ها، کلاس دینی نداشتیم و من حدود ظهر آمدم مدرسه جهت زنگ های نماز؛ خداوند توفیق دهد.
• امروز عصر کنفرانس کلاس «بهداشت روانی» داشتم که مسلط نبودم. دعا کردم که ان شاءالله یا استان نیاید یا طوری شود که من کنفرانس را برای بعد آماده نمایم. جالب است که به لطف حق این گونه شد؛ بخش کنفرانس من را استاد سخن گفت و یکی و دو صفحهای را قرار شد هفته ی آینده من بگویم.
• ظهر نماز پنجم را خواندم.
• وقت نماز سوم ها –طبق قرار قبلی- همه را به خواب دعوت کردم؛ آقایان محمدی و مرتضایی هم آمدند تا بچه ها بخوابند. نمازم را خوانده بودم اما کنارشان ایستادم به خواندن نماز قضا. میدانستم که تعدادی از بچهها به من خواهند نگریست و احتمالاً ....
• بعد از نماز اولین نفر از عبچه ها ، دانش آموز بزرگ خان بود که گفت آقا می شود من نماز بخوانم؟ بلند شد و وضو گرفت و به نماز ایستاد و بعد دانش آموزان مطهری و شهیدی و دبستانی و کم کم تعداد زیادی از بچه ها به نماز ایستادند و چه نمازهای فرادای زیبایی خواندند! لذت بردم. خستگی از تنم در رفت.
• بعد از نماز به دانشگاه رفتم. یادم باشد قرار گذاشتم با خودم یک سوره ی «اسراء» بخوانم اگر مشکلی درباره کنفرانس پیش نیامد و البته که پیش هم نیامد.
https://t.me/S_M_Kheradmand
#روز_نگاشت - 1380
#معلمان_دینی_دبستان
#مسؤولان_نماز_دبستان
* یکشنبه – 18 آذر 1380 – 23 رمضان المبارک 1422 – 9 دسامبر 2001
• در زنگ دینی کلاس چهارم، از روی کتاب درس ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ را که درباره ی مباحث کلی امامت و امام باقر علیه السلام بود خواندیم و راجع به نکات درس صحبت کردم. یکی از نکتهها این بود که: کتاب اصرار دارد امام باقر علیه السلام را در حال قیام و شورش معرفی کند و من این بحث را با توجه به روایتی که مربوط به لوح حضرت زهرا سلام الله علیها است که هر امامی مطابق وظیفه شان عمل میکنند توضیح دادم. این بحث ان شاء الله در جلسه ی نماز روز ۹٫۱۹ هم که نماز مشترک است بحث خواهد شد تا مطلب جا بیفتد. در آن جلسه به تنهایی ائمهای که دست به قیام زدند نیز اشاره میشود.
• تکلیف: نوشتن پرسشهای درس ۳ به همراه پاسخ. نوشتن نکات مهم درس ۱۴ از متن درس.
• در نماز کلاس چهارم دبستان اذان و اقامه و نماز و دعای بعد از نماز اجرا شد؛ بعد فردی به نام مسؤول پرونده ی نماز کلاس چهارم معرفی شد که لیست سفیدی به او دادم تا برای کسانی که مسؤولیتی در نمازخانه داشتهاند علامت بزند تا آن ها که وظیفه ای نداشته اند از قلم نیفتند و کاری به اشان سپرده شود.
• انتخاب مسئول با توجه به کامل بودن دفتر دینی انجام شد. برای وضوی فردا مسؤولهایی معرفی شد.
• نماز عشای قضایی خواندم که هم چهار رکعتی باشد و هم بلند بخوانم، بچهها هم فرادا اما نماز را همراه من خواندند. این شکل خود نوعی آموزش عملی برخی نکات نماز است. ضمن آن که من نماز را بلند میخوانم و اشکالهایشان برطرف میشود. مسؤولی در نمازخانه، نام متخلفین در هنگام اقامه نماز را یادداشت میکرد. متخلفین به تعداد باری که نامشان نوشته شود از مسؤولیت محروم می شوند. اینگونه هم در زمان هایی که خودم با بچه ها نماز می خوانم شرایط مدیریت می شود و هم داشتن مسؤولیت در نمازخانه امری مهم قلمداد می شود.
https://eitaa.com/s_m_kheradmand
#روز_نگاشت - 1379
#معلمان_دینی_دبستان
#مسؤولان_نماز_دبستان
* یکشنبه – 25 اردیبهشت 1379 – 9 صفر 1421 – 14می 2000
• برای کلاس های دوم دبستان، برنامه ی چهارشنبه را توضیح دادم و در این گستره شعر های کار شده را مرور کردیم. دعای فرج خواندیم و به سالن غدیر رفتیم.
• در زنگ کلاس های سوم یکی از بچه ها داستانی را خواند. ورقه ی جدیدی دادم برای کار. کلاس های سوم موضوعات جالبی برای کار دارد؛ اما این طرح ها نفس گیر است و تنهایی هم نمیشود کار کرد.
• با آقای ترقی درباره ی برگه های نوشته شده در چند روز تست بچه ها صحبت کردم و برگه ها را به ایشان تحویل دادم. درباره آقای ... که اضافه کردن وقت حضوریشان تا چیزی از ایشان خواسته نشود فایده ندارد و وقت را هدر میدهند تذکر دادم و این که ایشان برپاکننده ی بحث های سیاسی در مدرسه هستند؛ همچنین درباره این که با آقای هانی طلوع و سیدمرتضی نژادحسینیان مطرح کرده ام که طرح خود را درباره ی امور دینی سال آینده بدهند مشورت کردم.
• با آقای مهندس حقیقی درباره برنامه روز چهارشنبه صحبت کردم و با آقایان مرتضایی و سیداحمدنژادحسینیان و طلوع درباره برنامه هایم در سال آینده؛ با آقایان کاویانی و هادی پور – معلمان سال دوم – هم درباره برنامه ی روز چهارشنبه هماهنگی هایی انجام دادم.
• نماز چهارم دبستان را با مشاهده گری آقایان طلوع و نژادحسینیان برگزار کردم. برای بچه ها ماجرای لطف امام حسین علیه السلام را درباره فردی که بدهکار بود گفتم.
• در پایان اشاره کردم که: بچه ها! حرف یکسال نماز خانه ما این است اگر کسی نماز بخواند و امیرالمؤمنین علی علیه السلام قبول نداشته باشد فایده ندارد. خیلی جالب بود که چند نفر از بچه ها مراجعه کردند و سوالاتی پرسیدند؛ معلوم شد ذهنها تحریک شده اما مطلب ناقص منتقل شده است. باید سر کلاس نمازخانه سهشنبه توضیح دهم.
• الان ساعت 17 است و در تاکسی هستم نزدیک سید خندان و به سمت منزل. کلاس آخر دانشگاه را نماندم.
https://t.me/Kheradmand_S_M
#روز_نگاشت - 1378
#معلمان_دینی_دبستان
#مسؤولان_نماز_دبستان
* دوشنبه – 12 مهر 1378 – 23 جمادی الثانی 1420– 4 اکتبر 1999
• صبح بعد از رسیدن به مدرسه گفتگوی کوتاهی با آقای ترقی و آقای امید در ارتباط با اتاق فوق برنامه داشتیم. در نماز خانه کمی فعالیت یَدی انجام دادم. کلاس دینی سوم «الف» و «ب»، سه تکه از شعر را در یک ربع آخر کلاس با بچه ها کار کردم و ادامه ی داستان را بیان نمودم. داستان ما از محل «دارالندوه» و ماجرای تلاش برای قتل حضرترسول صلی الله علیه و آله و سلم شروع شده بود و تقریباً همگام مطالب کتابِ آقای سبحانی (فروغ ابدیت) پیش رفتیم.
• یک برنامه ی نماز هم امروز با سوم ها داشتم که داستان را به رسیدن به مدینه پایان دادم. ماجرای مسجد و محله ی قبا در نزدیکی مدینه و بعضی اتفاقات در راه مدینه را هم گفتم و سه بخش شعر را هم را تمرین کردیم. آن چه در مورد برنامه ی نماز کلاس سوم ها به نظرم می رسد آن است که: سوم ها فعلاً چیزی به نام زنگ نماز نداشته باشند. بچه ها هنوز با هم بودن در یک سالن را برای نماز تجربه نکرده اند و این برای آن ها و من سخت است؛ نیاز به کارهای مقدماتی دارد. حداقل این که کمی باید کلاس مشترک را تمرین کنند.
• به عنوان تکلیف به بچه ها گفته ام درس اول کتاب دینی را بخوانند و پرسش هایش را هم مطالعه کنند. تصمیم دارم در هفته آینده بخش اول کلاس را به مطالعه ی کتاب دینی، شعر و درسی از داستانهای نماز بگذرانم و با شرایطی بچه ها را برای شروع برنامه ی نمازخانه آماده سازم؛ البته باید تا یکشنبه فکر کنم.
• نماز پنجم امروز به تذکری درباره رکوع و قیام بعد از رکوع و اشاره مجددی به نظم و تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها گذشت. به نظرم رسیده در طی دو سه هفته ی آینده برنامهای را آغاز کنم که در آن برای بچه های پنجم مهمان هایی دعوت کنم که نماز به جماعت خوانده شود و درضمن گفتگویی هم صورت پذیرد که البته موضوع صحبت را به مهمان پیشنهاد خواهم داد، ان شاالله.
• درباره ی مُهرها و جمع جانمازها، نظم کفش ها، مکبر و پیش نماز هم باید توضیحاتی دهم و این که فرصت دهم هر سؤالی در مورد نماز و وضو دارند بپرسند و یا اگر خجالت میکشیدند صندوقی قرار بگذارم تا اگر حرفی دارند داخل آن بیاندازند.
• اذان را باید یاد بگیرند با این تذکر که به زودی هر کسی را اعلام میکنیم باید بتواند اذان بگوید. در ضمن باید لیستی هم از سوم ها و چهارم ها و پنجم ها بگیرم برای وضوی بچه ها و درستی نماز هایشان. باید تلاشی انجام دهم که به کار سر و سامان دهد. به ذهنم رسیده تابلویی در نمازخانه داشته باشیم که روی آن تذکرات و بعضی حرف ها نصب شود تا بدون گرفته شدن وقت جهت بیان و توضیح، بچه ها بخوانند.
• ان شاءالله فردا، یعنی سه شنبه که به مدرسه می روم می خواهم پیشنهاد برای دو نیروی جدید را در دبستان به آقای ترقی بدهم و مدارکی را هم که قرار بوده، به مدرسه تحویل دهم. بیمه را پیگیر باشم و اتاق فوق برنامه را هم بپرسم.
• در میان این اندیشه ورزی ها طرح دعوت میهمانان برای پنجم ها برای خودم جالب بود. چرا که در حال داشتن نماز جماعت و داشتن یک مربی ناظر که خودم هستم و شنیدن نکاتی از میهمان که موضوع آن هم با پیشنهاد خود من است تا مسیر سخن روشن باشد، بر شکل ظاهری نماز هم نظارت دارم تا در حین نماز نسبت به درست قرار گرفتن مثلاً دستها و یا بدن هم تذکر دهم.
• امروز در دانشگاه کلاس «بهداشت روانی» و«اصول روانشناسی بالینی» داشتیم. کلاس آقای دکتر طباطبایی که ... قربان امام زمان بروم! اما کلاس دکتر برجعلی امروز پربار و سنگین بود. بعد از کلاس با ایشان صحبت داشتم و گفتم که در مدرسه ام و ایشان تشویق کردند.
• از خدا میخواهم مرا در کسب علم روانشناسی موفق گرداند تا با تسلط بر این دانش بتوانم خدمات خوبی داشته باشم. انشاالله.
• شب سری به پدربزرگ و مادربزرگ زدم و بعد به منزل رفتم؛ شام شیربرنج خوردم و گفتگویی تلفنی با ناصر آقا عباسی داشتم.
https://www.aparat.com/sm.kheradmand
#روز_نگاشت - 1379
#مسؤولان_نماز_دبستان
#معلمان_قرآن_دبستان
* دوشنبه – 23 آبان 1379 – 16 شعبان المعظم 1421 – 13 نوامبر 2000
• امروز جلسه ی هشتم از کلاس دینی و قرآن و نماز دوم دبستان (صلحا) بود؛ در این جلسه ابتدا نوار قرائت قرآن پخش شد. سپس کار با تمرین مجدد روی جدول صداها -َ -ِ - ادامه پیدا کرد. لازم به ذکر است که بچهها کتاب در اختیار نداشتند. سپس وارد عبارات قرآنی شدیم و عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» که در این قسمت توضیحی درباره ی «الف و لام» در «الرحمن و الرحیم» داده شد که نوشته میشود ولی و به جهت اتصال کلمات رحمن و رحیم به کلمه ی ماقبل، در این جا خوانده نمیشود.
• کلاس امروز به جهت برنامه ی «دهان شویه» با حدود یک ربع تأخیر آغاز شد و احتمالاً مدتی به همین صورت خواهد بود.
• همچنین امروز جلسه ی هجدهم نماز دانش آموزان کلاس سوم بود؛ با بچه ها به نمازخانه رفتیم و ابتدا با هم، دو نماز را خواندیم؛ بعد مطابق معمول دعای فرج خواندیم و بعد از جمع کردن جانمازها در دو گروه ده نفری در دو طرف نمازخانه ایستادند؛ از هر طرف یکی می آوردیم، یکی از حالات در نماز را می گفتیم بایستند. بعد به گروهی که نماینده اش درست تر عمل کرده بود یک امتیاز میدادیم؛ بعد تا آخر نمازخانه لی لی می رفتند و می آمدند. اگر کسی پایش را بر زمین می گذاشت می سوخت و برنده یک امتیاز میگرفت. خصوصاً درباره سجده و نحوه قرار گرفتن انگشت بزرگ پا بر زمین توجه داده و توضیح دادم. برنامه ی بسیار جذابی برای بچه ها بود. الحمدلله.
https://ble.ir/S_M_Kheradmand
#روز_نگاشت - 1380
#معلمان_دینی_دبستان
#مسؤولان_نماز_دبستان
#امام_عصر_علیه_السلام_معنای_زندگی
* سه شنبه – 8 آبان 1380 – 13 شعبان المعظم 1422 – 30 اکتبر 2001
• آن چه امروز در کلاس دینی دوم دبستان گذشت: ابتدای زنگ با همکاری آقای (ناصر) عباسی دفاتر بچه ها را بررسی کردیم تا همه تکلیف داشته باشند. بعد توضیحات زیر را به جهت ایام پرنور نیمه ی شعبان دادیم:
• 1) مجله ای را که به مناسبت میلاد حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف است تقدیمتان میکنیم؛ نامهای همراه آن است برای توضیح مجله خدمت اولیای محترم.
• 2) برگههایی برای رنگ آمیزی است تا پس از رنگ آمیزی ببُرید و با توضیح نامه ای که همراه آن است و نایلکسهایی که به هر کدامتان ۱۵ عدد داده میشود با نقل و شکلات و قرار دادن هر کدام از کاغذهای بریده شده ی «خدا کند که بیایی» در داخل آن و منگنه کردن آن ها تا فردا به مدرسه بیاورید تا به مناطق محروم ارسال نماییم؛ البته این مطلب را قبلا زمینه چینی کرده بودیم که خانواده ها در فشار خرید یک شبه برای برنامه قرار نگیرند.
• 3) صندوقهای صدقاتی که از شهرری آورده ایم به همه داده میشود تا پر کنند و بیاورند و صدقه را هم برای سلامتی امام زمان علیه السلام بدهند.
• در ادامه ی زنگ بچهها مشغول به رنگ کردن برگه ها و من مشغول چک کردن دفاتر بچهها شدیم.
• در زنگ نماز کلاس جهارم دبستان، پس از اقامه ی نماز به مناسبت ایام میلاد حضرت حجت علیه السلام داستان تشرف جناب اسماعیل هرقلی را برای بچهها گفتم و سپس به محل پخش فیلم دبستان رفتیم و همین داستان را با فیلمی از مؤسسه ی رایت با صدای مرحوم کافی دیدیم.
• در ارتباط با برخی نوارها و فیلمهای «رایت» چون بچهها تصویر را میبینند اما صدا، صدای مثلاً مرحوم کافی در یک مجلسی است که مردم در فراق و یاد حضرت میگریند لازم است تا مقدمات و توضیحاتی بیان شود تا این شکل از بیان داستان با تکیه کلامهای منبری موجب به هم ریختن جمع نشود، که به عنایت حضرت امروز نشد الحمدلله.
https://www.aparat.com/sm.kheradmand
#روز_نگاشت - 1380
#معلمان_دینی_دبستان
#مسؤولان_نماز_دبستان
* دوشنبه – 21 آبان 1380 – 26 شعبان المعظم 1422 – 12 نوامبر 2001
• آن چه امروز در کلاس دینی دوم دبستان گذشت: بچههای یک از کلاس ها را میهمان ز کلاس دیگر کردم. داستان «یاقوتِ دهّان» و تشرف او خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را با آب و تاب برای بچهها گفتیم. بچهها خوب شنیدند. سپس درباره ی مجلات صبح امیدشان و داستان تصویری صفحه ی ۱۰ آن توضیح دادم تا داستان این بخش از زندگی حضرت را هم بدانند. سپس چند بار سرودی را که بچهها تمرین کرده بودند با هم خواندیم تا دو کلاس هماهنگتر شوند.
• در زنگ نماز کلاس سوم دبستان، نماز اول به امامت آقای سیدمرتضی نژادحسینیان برگزار شد؛ مابین دو نماز داستان حدیث شریف کساء را برای بچهها گفتیم. من راوی بودم و آقای نژادحسینیان، گفتارها را میگفتند. برای بچهها بسیار جالب بود. برخی قسمتها را من از روی حدیث کساء میخواندم و آقای نژادحسینیان ترجمه میکردند. در پایان تصویری از همین داستان را، به بچهها دادیم. نماز عصر خوانده شد و در حین نماز، در مقابلِ کسانی که نمازهایشان خوب بود برچسبِ نام حضرت قرار داده شد. لحظاتی به زنگ بچهها برای گذاردن کاغذها و برچسبها که معمولاً گرفته بودند به کلاس رفتند. صدای زنگ یعنی همه به سوی حیاط!
• در زنگ نماز مشترک کلاس چهارم دبستان، ورود بچهها به نمازخانه خوب نبود. همگی به حیاط رفتیم. دوباره صف بستیم و به نمازخانه آمدیم. دو نماز به جماعت اقامه شد و سپس داستان حدیث شریف کساء را با همراهی آقای نژادحسینیان برای بچهها بازگو نمودیم. مثل زنگ کلاس سوم من راوی داستان بودم و حتی گاهی بخشهایی را از روی مفاتیح میخواندم و ایشان گفتارها را بیان میکردند؛ داستان برای بچهها جالب بود و تجربه ی خوبی از هماهنگی برای نقل یک حکایت دینی بود. پس از نماز به همه برچسب نام حضرت حجت علیه السلام داده شد.
https://www.aparat.com/sm.kheradmand
#روز_نگاشت - 1379
#مسؤولان_نماز_دبستان
#معلمان_دینی_دبستان
* سه شنبه – 30 فروردین 1379 – 13 محرم 1421 – 18 آپریل 2000
• زنگ اول آزاد بودم و به هماهنگی های لازم پرداختم. زنگ دوم کلاس سوم «الف» و زنگ سوم کلاس سوم «ب»، کنفرانس هایی در ارتباط با حضرت سید الشهدا علیه السلام داشتند که خیلی عالی و برایم جالب بود! در کلاس «الف» دانش آموزان شهیدی و قاسمی و دبستانی، بسیار عالی بودند و خوب کار کرده بودند؛ در انتهای برنامه هم خودشان نوار نوحه ای گذاشتند و سینهزنی کردند. در کلاس «ب»، دانش آموز قاضوی قدری شیطنت کرد؛ ابتدای نگ دانش آموز حقیقت خواه جدولی را در ارتباط با حضرت سیدالشهدا علیه السلام پخش کرد و بعد مطالبی ارائه داد و بعد جایزههای برگهایش را داد. بعد دانش آموزان سرشارزاده و محمدپور و بزرگ خان، کنفرانس دادند که آن ها هم بسیار عالی بودند. آقایان فارسی و ترقی و مشکینی و نژادحسینیان – از همکاران - مهمان کلاس هایمان بودند.
• زنگ نماز سوم «الف» درباره حکومت ابوبکر لعنه الله علیه و سقیفه، مطالبی گفتم تا در دفترشان بنویسند و برگه های طراحی شده با نام شریف «یا اباصالح المهدی ادرکنی» را دادم تا رنگ کنند و در دفاتر شان بچسبانند. بعد هم فرستادمشان نمازخانه، تا نمازشان را فرادی بخوانند.
• در زنگ نماز کلاس پنجم، آقای رحیم بانکدار آمدند و ادامه ی بحث محرم و نامحرم را گفتند.
• دکتر محمدرضا سنگری را دیدم که با جمعی از گروه خلاقیت آموزش و پرورش آمده بود بازدید.
• برای زنگ نماز کلاس چهارم، به سالن غدیر رفتیم و دوم ها را هم بردیم که با چهارم ها کار قرآنی مشترکی انجام دهند؛ چهارم ها برای دوم ها خواندند و دوم ها برای چهارم ها.
• توسط همکاران دعوت شده، اشکالاتی در ارتباط با محیط – سالن غدیر- طرح شد که وارد بود. آقای مشکینی دقیق ذهنیتم را نفهمیده بودند. بعد گفتگویی کردم با آقای ... و آقای ... که به انتقاد های آقای ترقی معترض بودند؛ گفتم که باید انتقاد کنند تا کار درست شود؛ ولی می توان از افراد خواست که شیوه ی انتقادشان را عوض کند. گفتند که آقای ترقی به ایشان گفته اند در مدرسه تان تجدید نظر کنید!
• با آقای ترقی صحبت کردم؛ گفتند: این دو نفر، اشتباهات اساسی ای داشتهاند که گندش را آقای حاج عبدالعلی و آقای بنکدار هم فهمیده اند ولی ما به روی آن ها نیاورده ایم! تک تک با آن ها صحبت کن و کمکشان کن تا دیدگاهی منطقی نسبت به موقعیت خود در مدرسه و خودشان پیدا کنند.
• صحبتهایی درباره برنامههای قرآنی مدرسه، با آقایان مشکینی و سیداحمد نژادحسینیان. و عباس مرتضایی داشتیم.
• امروز دانش آموز علیرضا ارشدی، کتاب فضائل الحسین علیه السلام به من هدیه داد؛ خدا خیرش دهد.
* چهارشنبه – 31 فروردین 1379 – 14 محرم 1421 – 19 آپریل 2000
• ظهر به مدرسه آمدم و با بچه های سوم دبستان عصر را در مدرسه ماندم؛ به نپخته بودن همکار گرامی آقای ... و آقای ... و رفتارهایشان بیشتر پی بردم.
• امروز کتابِ «پدربزرگ و من»، نوشته ی هلن بوکلی، ترجمه ی حسین سیدی، تصویرگری جین اُرمرد، از انتشارات مدرسه، چاپ اول، پاییز 1378، در 24 صفحه را مطالعه کردم.
• داستان به زبان کودکی است که می گوید من در هنگام بودن با پدربزرگم آرامش دارم و همه چیز را با آرامش با صبر می بینم ولی همه عجله دارند! حتی پدر، مادر،.
• متن بسیار زیبایی است؛ این کتاب را برای بچه های پیش دبستانی و دبستانی و البته پدران و مادرانشان مناسب می دانم! خواندنی و با نمک است!
https://eitaa.com/s_m_kheradmand
#بخوان_و_بخوان_و_بخوان
#معلمان_دینی_دبستان
#مسؤولان_نماز_دبستان
* دوشنبه – 15 اسفند 1379 – 9 ذی الحجه 1421 –5 مارس 2000
• امروز صبح، مطالعه ی کتابِ «ما و غدیر؛ نامه ای به دوستدار امیر علیه السلام»، اثر آقای حامد رضا معاونیان، انتشارات دلیل، چاپ اول: (بهمن) 1379 در 80 صفحه را به پایان رساندم.
• کتاب حاوی دو نامه است، یکی در توجه به اهمیت غدیر و یکی در توجه به این که برای غدیر چه کنیم؟!! ... و اشاره به این که باید از خانواده ی خود شروع کنیم. کتاب بسیار بسیار عالی ای است.
• با کمک دوست همراهم جناب آقای ناصر عباسی توفیق یافتیم که تعدادِ زیادی از این کتاب تهیه و پخش کنیم.
• همچنین امروز در سی و ششم و سی و هفتمین جلسه ی کلاس دینی و قرآن و نماز دوم دبستان، در زنگ اول به جهت آن که روز عرفه بود با بچهها دربارهی سلام به ائمه علیهم السلام صحبت کردیم و سلام به معصوم دوم و سوم و پنجم و دهم و چهاردهم را پای تخته به شکل زیر نوشتم و بچهها در دفترشان نوشتند و ابتکار زدند و تمرین کردیم: السلام علیک یا امیرالمؤمنین؛ السلام علیک یا فاطمةالزهرا؛ السلام علیک یا اباعبدالله؛ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا؛ السلام علیک یا بقیة الله. در بین صحبت ها توضیحاتی هم دربارهی هر کدام از این بزرگواران میدادم. بعد ضمن اشارهای به غدیر برگه ی طرح «عید غدیر است علی امیر است» را به بچهها دادم که سر کلاس مشغول رنگ زدن آن شدند و در پایان هم با بچهها بخشهایی از نماز را تمرین کردیم.
• در زنگ نماز کلاس چهارم دبستان، قدم به قدم با بچه ها راجع به عرفه سخن گفتم؛ از روز عرفه، از دعای روز عرفه، اهمیت دعا و روزه داشتن در این روز، نیت روزه و دعای روز عرفه و از توجه اولیه خدا به دو نقطه در عرفه: اول حرم سیدالشهدا علیه السلام و بعد به حاجیان در صحرای عرفات.
• سلام به حضرت سیدالشهدا علیه السلام را گفتیم، تا ان شاء الله جزو زوار آن حضرت محسوب شویم و بعد اشاره به ارزنده بودن سلام به اهل بیت علیهم السلام بعد از نماز شد. بعد چند نوبت سلام به امام حسین و حضرت مهدی و امام رضا علیهم السلام تمرین شد.
• این جلسه بسیار جالب و عمیق بود و من خیلی انرژی گذاشتم و تلاش کردم تا و به لطف الهی بتوانم این سیر را با بچه ها طی کنم. الحمدلله رب العالمین.
https://eitaa.com/s_m_kheradmand