eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
979 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
113 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
ما ترس از شهادت نداریم و این تنهـا آرزوی مـاست ... 📎بنیانگذار لشگر ۱۰ سیدالشهدا #شهید_محسن_وزو
🌷او همیشه قبل از در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد☺️ این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، بی ریخته . 🌷کار آنقدر شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار 🎌رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن 🌤هوا ، اوضاع منطقه بسیار تر از ساعت های اولیة حمله شد ؛ 🌷چرا که هواپیما های ✈️دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران💣 می کردند محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم📞 شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج صحبت کند .»  حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم 😰» همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از گرفت . 🌷صدای را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش🔥 سنگینه ... آقا محسن ... » صدای اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم😭 توی صورت سبزه حاج احمد از خون دویده است . گوشی را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید😔 و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به ! »‌ 🌷 📎سالروز شهادت 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
یا رسول الله فرمودی -دین در آخرالزمان مانند نگه داشتن در دست است . گمانم الان است. https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌷قال امـام صـــادق علیه السلام به صـــَباح بن ســـيّابِه فـــرمودند: آیا میخواهی به تو بیاموزم که خدای متـعال به برڪت آن چهره تو رااز حرارتِ آتش جهنم نگه دارد؟ صباح گوید به حضرت عرض کردم: آری حضرت فرمودند بعد از سپیده دم بگـــــو: «أللّهُــــمَّ صَلِّ عَلی مُحـــــمَّدٍ و آلِ مُحَــــمَّدٍ و عـــجِّل فَرَجــــــــــهُم» خــــداوند به برڪت این ذڪـر تو را از جهنم حفظ خواهد ڪـــــرد. 📚وسائل الشــيعه ج ۶ ص ۴۷ 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
شھید شدن اتفاقی نیست... اینطور نیست ڪه بگویی : گلوله ایی خورد و مُرد ... شھید ... رضایت نامه دارد ... و رضایت نامه اش را اول حسین (ع) و علمدارش امضا می‌ڪنند ... بعد مُھر حضرت زهرا (س) می‌خورد... قبل از همه چیز دنیایشان را به قربانگاه بردند ... دوست‌داشتنی‌هایشان...علایقشان و ... آنها نفسشان، را با همه‌ی خواسته‌هایشان، قربانی ڪردند. آری! شهدا ! زیر نگاه مستقیم خدا زندگی ڪردند ... .به.اختیار🇮🇷 .درمنزل...👌👌 .یادشهیدمحمدغفاری 🌷|شادی ارواح طیبه شهدا صلوات |🌷 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
‍ 🍃آوینی نصوح انقلاب ماست 🍃احتیاج به یک بارقه‌ی نور و مسیحایی داشت تا راه بشناسد، شناخت و در مسیر، پیشتاز شد به سمت شهر. 🍃همه ما ادعای درستی پیمایش مسیر را در غب‌غب خود داریم و زور می‌زنیم مسیر خود را تلقین کنیم بر اطرافیان، که من بر طریق اعلی هستم، شاید بخاطر این تلاش می‌کنیم اشتباه بودن مسیر را نپذیریم، چون از راهی که آمده‌ایم و که کشیده‌ایم می‌ترسیم که بیهوده بوده باشد. 🍃اما آنگاه که دم مسیحایی و اتمسفر خون و را دید و صوت ربنای را به چشم دید و به گوش شنید، بی ترس از راه آمده و قهرمانانه مسیر درست را پذیرفت تا از آن به بعد و استوار قدم بردارد. تا نه دلش لرزان باشد نه گام هایش🌹 🍃رسید به دیدگاهی که گفت شاید امام زمانم از سیگار کشیدنم راضی نباشد. مچاله کرد و تعلقش را، و پرتاب... 🍃شد صوت شناخت ما از بوی باروت و خون و خاک و و نگاشت آنچه را که در مکاشفه‌های ذهنش کرد. 🌺به مناسبت سالروز ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۱ شهریور ۱۳۲۶. شهر ری تهران 📅تاریخ شهادت : ۲۰ فروردین ۱۳۷۲. فکه خوزستان 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا(س) ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝