eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
1هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
6.8هزار ویدیو
118 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دال فاء
۰۰۰: ┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 🚩صابرین🚩 #شهیگاندش 1️⃣ 📝به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، در میان بچه های #صابی با یکدیگر آنقدر #نزدند که #عقدبستند تا در صورت شهادت یکی، شفاعت دیگری را در صحرای محشر برعهده بگیرد. در این میان اما #دوشان به یکدیگر وابسته شدند که نتوانستند دوری هم را حتی برای #چندل کنند. این دو آنقدر با هم #اختند که ماجرای شهادت آنها بنا بر شنیده‌ها، می تواند بسیار #جالد: آنطور که گفته شده در #آخروریت این دو شهید در ارتفاعات جاسوسان سردشت، #گلوبه #پهل محمد اصابت می کند. او با بستن چفیه اش به دور کمر سعی می کند که تا حدودی از خونریزی بیش از حد جلوگیری کند. #امار حقیقت #برافی صفری تبار متوجه حالت محمد شده و علی رغم تذکر دوستان برای #نزدن به محمد، جهت کمک به طرف محرابی پناه حرکت می کند و در #هماکنار یکدیگر قرار می گیرند، گلوله #خمپیک این دو به زمین می نشیند تا #روحانی #محماز قفس تنگ تن رها سازد و راهی دیار قرب نماید.🕊🕊😭 #اداhttps://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
امروز تولد توست رفیق اما من ماندم با بااشڪ هاے دردمندم و واژه هاے خاڪسترےام ڪه تڪ تڪ شان درفراق تو
🌷حمید که اطلاعات و عملیات گردان بود با تعدادی از نیروها در جایی به نام انبار کاه مستقر بود.درگیری که به اوج رسید،باردشدن ازبعضی سنگرها نیروها عقب کشیدند وعملآ قسمت میانی خط گردان شکسته شد ولی تعدادی از نیروها در سمت راست و چپ خط می کردند. 🌷سمت چپ که بود با اتمام مهمات مجبور به عقب نشینی شدند،حمید نیروها را عقب فرستاد😰 آخرکار خودش وابوحسن عقب آمدند.در حال عقب آمدن به پای حمید خورد ولی باز تا جایی که توانست در حال مقاومت 🌷 وباباقیمانده هایش در حال شلیک به سمت دشمن بود، نفر ابوحسن اورادیده بودولی نتوانسته بود به حمید کمک کند‼️.آخرین چیزی را که از گفت این بود:حمید میخندید☺️ و میگفت یاحسین یازینب... 🌷 📎سالروز ولادت 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
⃣1⃣ در میان بچه های برخی با یکدیگر آنقدر بودند که می بستند تا در صورت شهادت یکی، شفاعت دیگری را در صحرای محشر برعهده بگیرد. در این میان اما ، چنان به یکدیگر وابسته شدند که نتوانستند دوری هم را حتی برای تحمل کنند. این دو آنقدر با هم بودند که ماجرای شهادت آنها بنا بر شنیده‌ها، می تواند بسیار باشد: آنطور که گفته شده در ماموریت این دو شهید در ارتفاعات جاسوسان سردشت، ای به آقا محمد اصابت می کند. او با بستن چفیه اش به دور کمر سعی می کند که تا حدودی از خونریزی بیش از حد جلوگیری کند. و در حقیقت مصطفی صفری تبار متوجه حالت محمد شده و علی رغم تذکر دوستان برای نشدن به محمد، جهت کمک به طرف محرابی پناه حرکت می کند و در که کنار یکدیگر قرار می گیرند، گلوله نزدیک این دو به زمین می نشیند تا آسمانی را از قفس تنگ تن رها سازد و راهی دیار قرب نماید.🕊🕊😭 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝