eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
141 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز سکوی پرواز 28.mp3
4.71M
28 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣نماز؛ مثل يه اتاق پر از نوره! هر بار که واردش میشی؛ اضطراب هات رو همونجا جا بذار؛ و با يه قلب آروم و نورانی بیا بیرون! 👈باید،تمرين کنی
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺           🇮🇷زندگینامه #شهید مصطفی صدرزاده🌷   
🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺           🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷                     《قسمت بیست و هشتم》 همین که...🕊 🇮🇷 به یا در یک عصر پرتقالی، شانه به شانه هم راه برویم، کنار ویترینی بایستیم و با هم مجسمه های بلورین، ظروف کریستال، لباس ها، کفش ها یا طلاها و بدلیجات را نگاه کنیم جذاب بود. این را اطرافیان هم فهمیده بودند. مثلا پدرم می گفت: "آقا مصطفی، هر وقت خواستی حال سمیه خوش بشه ببرش بازار چرخی بزن. ☺️🌺 ، نخریدی! " اگر مثلا می گفتی برم سر کوچه یک شیشه شیر بخرم یا می رم هیئت، می گفتم منم میام. یک بار خواستی به گشت شبانه بروی، آماده شدم که بیایم. با حیرت نگاهم کردی، ،: "عزیز، تو گشت شبونه تو رو کجای دلم بذارم. "اما حریفم نشدی، آمدم و در ماشین گشت نشستم. وقتی پیاده می شدی، در را به رویم قفل می کردی. در این گشت ها دوستانت هم همراهت بودند.🇮🇷🌸 🇮🇷 یک بار گرفته بودید، باید می بردید و تحویلش می دادید. در راه کلی با دوستانت از اتفاقاتی که در وقت دستگیری دزد برایتان افتاده بود، گفتید و خندیدید. دزد را با ماشینی دیگر می بردند و من و تو و چند تا از دوستانت در این یکی ماشین. خنده ام نمی آمد و نمی فهمیدم شما برای چه این طور قهقهه می زنید، ولی از اینکه در کنار دوستانت شاد بودی، ته دلم شاد بود.😊❤️ وقتی دزد را تحویل دادی و آمدی، اخم هایت در هم بود و دیگر از آن خنده های مستانه خبری نبود. گفتی:"مسئول کلانتری جلوی چشم ما ازش تعهد گرفت و آزادش کرد. یعنی آقا دزده زودتر از ما از کلانتری بیرون اومد!"بودن با تو را به تنهایی ترجیح می دادم. از حوزه که می آمدم، سرکی هم به مغازه ات می کشیدم. همین که پشت دخل می دیدمت، حالم خوب می شد.✨💚✨ 🇮🇷 بعد می آمدم خانه و ناهاری را که صبح زود درست کرده بودم گرم می کردم،سفره می انداختم و . بعضی روزها هم در همان سرک کشیدن به مغازه متوجه می شدم تنهایی و از دوستانت که بیشتر وقت ها می آمدند خبری نیست. آن وقت می آمدم داخل و کنارت می نشستم.🌺🌷 همان جا با هم چیزی می خوردیم. اگر هم سر و کله دوستانت پیدا می شد ، همان جایی که برایم درست کرده بودی، ودر حالی که به بحث هایتان گوش می کردم، مشغول مطالعه می شدم. هر وقت هم لازم بود از تو مشورت می گرفتم، چون می دیدم هنگام بحث چقدر خوب راهبری می کنی و به نتیجه می رسی.🦜🌷 🇮🇷 برای همین، هروقت حتی دوستانم به دنبال راه حل بودند گذاشتم و نتیجه را به آن ها می گفتم. آق مصطفی، مشورت با تو همیشه به من آرامش می داد. این همان چیزی است که این روز ها خیلی آزارم می دهد. اینکه نیستی تا هر وقت سر یک دو راهی سرگردان ماندم، بگویی:"سمیه از این طرف. "هر چند این را قبول دارم که هستی، ولی به وقت مشورت جایت خالی است. خیلی خیلی خالی است. 🥺💚✨ فاطمه...🕊 .... ┄═❁🍃🪴🍃❁═┄ «سبک شهدا»♥️•𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
شما که وقت ندارید چرا میخواید ازدواج کنید؟!😡 «شهید حاج محمد ابراهیم همت» #ازدواج_به_سبک_شهدا💍 ---
_اگه فکر میکنی این قضیه منتفیه بگو دیگه با اصرارم اذیتت نکنم. «شهید اسماعیل دقایقی» 💍 --------•|💚🌱|•------- @sabkeshohadaa
نهج البلاغه حکمت 30 - پرده پوشی خداوند وَ قَالَ عليه‌السلام اَلْحَذَرَ اَلْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ و درود خدا بر او، فرمود: هشدار! هشدار! به خدا سوگند، چنان پرده‌پوشى كرده كه پندارى تو را بخشيده است شرح حکمت های نهج البلاغه 😍🍃
651.3K
«🍀پرده پوشی خدا✨» شرح حکمت ۳۰ نهج‌البلاغه 😍🍃 زمان صوت: ۲ دقیقه و ۲۹ ثانیه
1_1234781330.mp3
6.51M
ما کجای این دنیاروگرفتیم ؟ . .
شبکه قرآن داره کربلا رو‌نشون میده زنده💔 یاد اربعین افتادم دلم برای حرمش تنگ شد آخ حسین💔🥺 بازم شب جمعه شد هواییم کردی💔😭
بِسْمِ رَب الشُهَدْاٰ...)♥️
🌱دعا برای ظـــــهورش چه لذتــی دارد غلام درگه مهـــــدی چه عزتـــی دارد... 🌱بمان همیشه منتظر و بی قرار دیدارش که انتظـار ظــــهورش چه قیمتی دارد..‌. ❤️‍🩹
چِقَدر خیر دیده‌ایم از محبّت حسین به روی شانه‌های ماست دست رحمت حسین زبانزدِ تمام عالم است مهربانی‌اش دل مرا که بُرده است این عطوفت حسین روایت است این که هر سحر فرشته می‌بَرد سلام صبحگاهی مرا به خدمت حسین ❤️‍🩹
سوگند به تیغه یِ آفـتاب ، و قسم به غرابتِ چشمانت .. بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم ، که آخرین کلامِ شب هایم ، و اولین واژه در صبـح هایم نام توست، سَرِ عاشقی سلامت... باز هم "سلام ات "میکنم.... شهید حاج حسين معزغلامی🌷 📿 ♥️
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕❫
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۴ اسفند ۱۴۰۲ میلادی: Friday - 23 February 2024 قمری: الجمعة، 13 شعبان 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️17 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️26 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️31 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️34 روز تا اولین شب قدر
ترسناک‌ترین‌آیه‌ای‌که‌خوندم لا‌تُکَلِمونِ (با‌من‌حرف‌نزنید!) «خدا‌خطاب‌به‌گناهکاران»
به نام خدا معرفی شهید امروزمون غلام ملاحی♥️🤌
🥀معرفی شهید/شهید ملاحی فرمانده عملیات لشکر ۱۱ امیرالمؤمنین(ع) 🔺غلام ملاحی، در پانزدهم شهریور سال 1341 در شهر ایلام به دنیا آمد. خانواده‌اش نام غلام را برای او انتخاب کردند تا غلام اهل بیت و ائمه اطهار (علیهم السلام) باشد. از همان کودکی با قرآن آشنا شد و محبت اهل بیت (علیهم السلام) در دلش نقش بست. 🔻با شروع جنگ تحمیلی در 20 سالگی از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهه رفت و مدت پنج سال در جبهه حضور داشت.وی حضور در جبهه را واجب می‌دانست و می‌گفت: «چون امام خمینی دستور داده اند، باید به جهاد برویم و همه هرچه در توان دارند برای حفظ جمهوری اسلامی به کار گیریم.» 🔺غلام ملاحی فرمانده عملیات لشکر و خسرو پاینده جانشین ستاد لشکر پس از جلسه شورای لشکر به محض شنیدن خبر عبور ستون‌های زرهی دشمن از روی پل گدارخوش در ساعت 2 بعدازظهر مورخه 1/5/1367 به سمت خط مقدم نبرد با یک دستگاه تویوتا حرکت کردند و در میدان نبرد در ارتفاعات گلم زرد به شهادت رسیدند. 🔻روز یکم مرداد سال1367برای لشکر 11روزی سخت و ماتم‌زا بود،زیرا دشمن  از چندمحور به استان ایلام هجوم آورده بود علاوه بر این،بمباران شهر ایلام توسط هواپیماهای دشمن باعث شد تا پیکر این سردار نام آشنای جنگ تشییع نشود.غلام ملاحی فرمانده عملیات لشکر11امیرالمؤمنین(ع)تنها فرمانده ای بود که بر روی دست‌های مردم تشییع جنازه نشد.او در اوج مظلومیت و در دل شب،در میان محاصره دشمنان خدا به خاک سپرده شد.
عکس شهید🌱
واااااي كه چقدر اين شعر زيباست لطفا كامل بخونين اگه گريه كردي و دلت شكست التماس دعا خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/ بی نهایت خسته و افسرده ام/ تا میان گور رفتم دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ روی من خروارها از خاک بود/ وای، قبر من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود/ غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/ هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/ سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/ خسته بودم هیچ کس یارم نشد/ زان میان یک تن خریدارم نشد/ نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/ ترس بود و وحشت و دلواپسی/ ناله می کردم ولیکن بی جواب/ تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/ آمدند از راه نزدم دو ملک/ تیره شد در پیش چشمانم فلک/ یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/ لرزه بر اندام من افتاده بود/ هر چه کردم سعی تا گویم جواب/ سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/ از سکوتم آن دو گشته خشمگین/ رفت بالا گرزهای آتشین/ قبر من پر گشته بود از نار و دود/ بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر/ نام اربابان خود یک یک ببر/ گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/ گوش گویا نامشان نشنیده بود/ نامهای خوبشان از یاد رفت/ وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/ چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/ بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو/ کارهای نیک و زشتت را بگو/ هر چه می کردم به اعمالم نگاه/ کوله بارم بود مملو از گناه/ کارهای زشت من بسیار بود/ بر زبان آوردنش دشوار بود/ چاره ای جز لب فرو بستن نبود/ گرز آتش بر سرم آمد فرود/ عمق جانم از حرارت آب شد/ روحم از فرط الم بی تاب شد/ چون ملائک نا امید از من شدند/ حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه/ نامه اعمال تو باشد سیاه/ ما که ماموران حق داوریم/ پس تو را سوی جهنم می بریم/ دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/ دست و پایم بسته در زنجیر بود/ نا امید از هرکجا و دل فکار/ می کشیدندم به خِفّت سوی نار/ ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهای رحمت باز شد/ مردی آمد از تبار آسمان/ دیگران چون نجم و او چون کهکشان/ صورتش خورشید بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از خمر طهور/ چشمهایش زندگانی می سرود/ درد را از قلب انسان می زدود/ بر سر خود شال سبزی بسته بود/ بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/ کِی به ۱۱سظ! داشتند این زمزمه/ آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز قیامت آمده/ گوئیا بهر شفاعت آمده/ سوی من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رویم خنده کرد/ گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/ من کجا و دیدن روی حسین (ع)/ گفت: آزادش کنید این بنده را/ خانه آبادش کنید این بنده را/ اینکه این جا این چنین تنها شده/ کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است/ گریه کرده بعد شیرش داده است/ خویش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دل خود قاب کرد/ بارها بر من محبت کرده است/ سینه اش را وقف هیئت کرده است/ سینه چاک آل زهرا بوده است/ چای ریز مجلس ما بوده است/ اسم من راز و نیازش بوده است/ تربتم مهر نمازش بوده است/ پرچم من را به دوشش می کشید/ پا برهنه در عزایم می دوید/ بهر عباسم به تن کرده کفن/ روز تاسوعا شده سقای من/ اقتدا بر خواهرم زینب نمود/ گاه میشد صورتش بهرم کبود/ تا به دنیا بود از من دم زده/ او غذای روضه ام را هم زده/ قلب او از حب ما لبریز بود/ پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/ با ادب در مجلس ما می نشست/ قلب او با روضه ی من می شکست/ حرمت ما را به دنیا پاس داشت/ ارتباطی تنگ با عباس داشت/ اشک او با نام من می شد روان/ گریه در روضه نمی دادش امان/ بارها لعن امیه کرده است/ خویش را نذر رقیه کرده است/ گریه کرده چون برای اکبرم/ با خود او را نزد زهرا (س) می برم/ هرچه باشد او برایم بنده است/ او بسوزد، صاحبش شرمنده است/ در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود/ گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/ قلب او بوی محبت میدهد/ سختی جان کندن و هول جواب/ بس بود بهرش به عنوان عقاب/ در قیامت عطر و بویش می دهم/ پیش مردم آبرویش می دهم/ آری آری، هرکه پا بست من است/ نامه ی اعمال او دست من است/ فقط به عشق آقا امام حسین پخش کن یا علی مدد💔
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 📣شروع پست های سیاسی📰❗️🗞🌱♥️
شیطان اگر به شکل بشر ظاهر میشد.. If the devil appeared in human form
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو این رستوران اگه تنها باشین یه خرس عروسکی میارن سر میز غذاتون، مثلا تنها نباشید! ⭕️ بیش از ۱۰ میلیون توی انگلیس هست، به طوری‌که اولین در جهان، برای این کشور و دومین وزارت تنهایی و پیشگیری از خودکشی متعلق به کشور ژاپنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️واقعیتها وزیبایی های غرب که هیچوقت نذاشتن ماها بفهمیم😏 🔹فوت شدن بیش از ۱۷ هزار نفر درکانادا به دلیل انتظار طولانی نوبت جراحی و پزشکی!!!
📣پایان پست های سیاسی📰❗️🗞🌱♥️
نماز سکوی پرواز 29.mp3
4.85M
29 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣ نماز... برات يه جاده روشن می سازه؛ تا توی شلوغی های دنیا گم نشی! 👈یادت باشه؛ برای موفقیت در هرکاری؛ از نماز، يه اسلحه بساز و بالا برو
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺           🇮🇷زندگینامه #شهید مصطفی صدرزاده🌷   
🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺           🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷                     《قسمت بیست و نهم》 فاطمه...🕊 🇮🇷 َ زند: "مامان خواب بابام رو دیدم. "می روم بغلش می کنم و می بوسمش: "خب باید خوش حال باشی دخترکم. چرا می لرزی؟ "برای اینکه رفت. لباس سفیدی تنش بود. به من خندید و رفت. آرام آرام به پشتش می زنم تا دوباره بخوابد. چشمانم را می بندم تا شاید من هم تو را ببینم در لباس سفید و لبخند بر لب، اما این خوشبختی نصیبم نمی شود.🥺🇮🇷 فاطمه می خوابد. روی محمد علی را می کشم و باز می آیم کنار پنجره. باید بقیه خاطراتم از تو را پیش از آنکه روی آن ها بنشیند، در دل این ضبط کوچک جا بدهم. مدتی که از ازدواجمان گذشت، پدرت پیشنهاد داد: "حالا که سفر ماه عسلتون رو نرفتین، بیایین دسته جمعی بریم کربلا. "سفر به کربلا برایم یک رویا بود، رویا یی که فکر نمی کردم تعبیر شود. آن روزها پولی هم در دست و بالمان نبود. ❤️🚩🚩 🇮🇷 . پیشنهاد تو این بود: "بیا سرویس عروسیت رو بفروش، بعد که اومدیم برات بهترش رو می خرم. "آرزویم دیدن گنبد و بارگاه آقا امام حسین(ع) بود و آقا ابوالفضل(ع) زیارت نجف و سامرا هم که جای خود را داشت. رفتم و سرویسم را که خیلی دوستش داشتم فروختم، چون زیارت کربلا را بیشتر دوست داشتم. چهار صد هزار تومان دستم آمد. ❤️🌸 صد تومان هم قرض کردیم و ثبت نام کردیم. و همراهانمان پدر و مادرت، عمه و دختر عمه و مادر بزرگت بودند. اول رفتیم نجف، بعد سامرا و بعد کربلا. تو بار سوم بود که می رفتی و من بار اول. تو یک بار با بچه های حوزه علمیه رفته بودی و یک بار با بچه های پایگاه. با این همه حس و حالت کمتر از من نبود. در طول سفر حیران بودم، حیران و مشتاق، حیران و عاشق. 💚💚✨ 🇮🇷 همه چیز خوب بود جز آنکه مرا می گذاشتی و با دوستانی که آنجا پیدا کرده بودی، می رفتی زیارت. و دیدم باز هم نیستی، ابرهای همه عالم توی دلم و خزیدم به غار تنهایی. وقتی از دستت ناراحت می شدم دیگر نمی توانستم حرف بزنم، می شدم کوه یخ. وقتی آمدی و حالم را دیدی سعی کردی از دلم در بیاوری. همان روز باید می رفتیم کاظمین.🥺🌺 در ماشین کنارم بودی، اما انگار یک عالم از تو فاصله گرفته بودم. دست هایم را که یخ بود چسبیدی: "عزیز باور کن دلم نیومد بیدارت کنم! که... "دهانم باز نمی شد جوابت را بدهم. ناله ات بلند شد: "ببین نفرینت من رو گرفت. باور کن دلم بد جور درد گرفته! امروز که رفته بودم زیارت، پیش از اینکه برم حرم دیدم گرسنه م. عربی گوشه پیاده رو بساط صبحونه رو پهن کرده بود و نیمرو درست می کرد. 😔✨ 🇮🇷 با انبری رو هم می زد. همون رو می انداخت زمین و باز بر می داشت و زیر و رویش می کرد. بی خیال شدم و یه پرس سفارش دادم. خوردن همان و این دل درد شدید همان!"🥺🍀 رویم... .... ┄═❁🍃🪴🍃❁═┄ «سبک شهدا»♥️•𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
سلام امشب چالش داشتیم ادمین چالشمون نمی تونستن بیان و برگذار کنن چالش رو دیگ سپرد دست من🤓✨