eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
143 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
📣پایان پست های سیاسی📰❗️🗞🌱♥️
به نام او✨ معرفی شهید امروز سید حسین علم الهدی🌱💚
🌹شهید حسین علم‌الهدی زیر ذره‌بین ماموران ساواک بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش می‌شوند، وی در پاسخ به این‌که چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.» 🌹دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهه‌های دفاع حق علیه باطل شتافت. 🌹قبل از شهادت حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن و نهج‌البلاغه فراگرفته‌ام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس می‌کنم که روز پرداخت نزدیک است و به‌زودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.»
🔘 خـدایــا مرابه خاطرگناهانی که درطول روز باهزاران قدرت عقل توجیهشان مےکنم بــبـخـــش! ❖اللهم اغفرلی کل ذنبٍ اذنبته❖ خدايا!بيامرزهمه گناهانى راكه مرتكب شدم خداوندا،شیطان را...ازما بی بهره بگران🌷
🌹گرامیباد ١٦ دی ماه سالروز شهادت شهید سید حسین علم الهدی شهید دانشجو و از عمارهای انقلاب اسلامی در جبهه دانشگاه/شادی روحش صلوات.
عکس شهید✨
‌‌ دشمن از دو تا سیاهی می‌ترسه؛ یکی سیاهی عزای حسین ، یکی چادر سیاه مادر . . . اما از چادر بیشتر؛ چون عزای حسین فقط دو ماهه، اما سیاهی چادر مادر تمام سال شهر رو پر از نور حضرت زهرا می‌کنه . . . 💥 --------•|💚🌱|•------- @sabkeshohadaa
گـــــــناه.. یعنی شکوندن دل امام‌زمان(عج)! حواسمون هست؟!💔
بسم رب الرقیه...🌱
نماز سکوی پرواز 03.mp3
3.64M
3 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣نماز؛ آینه شخصیت شماست؛ هرقدر درنماز،تمرکز و آرامش بیشتری داشته باشید خارج ازنماز هم،همانقدر آرام وشاديد. 💗نماز،قلب رو ازتعلق رهامیکنه.
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه #شهید مصطفی
. 🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺 🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷 《قسمت سوم》 مادرم هم عاشق🕊... 🇮🇷مرغ و خروس و غاز و اردک. به ما بچه‌ها با این پرندگان خیلی خوش می‌گذشت وقتی از صبح تا شب وسط سراغی هم از آن‌ها می‌گرفتیم و باهاشان بازی می‌کردیم. 🐔🦆🐓 البته نه مثل آن بار که سبحان با چوب دنبالشان کرد و زبان بسته عصبانی شدند و دنبال من کردند و افتادم و شکست.🤕🥺 🇮🇷زمان جنگ بود. پدر به رفته بود و مادر بر سرزنان هر جور بود مرا رساند .🏥 باد خبر را به گوش مادربزرگ و پدربزرگم رساند. آن‌ها که خانه‌شان چند کوچه آن‌طرف تر بود، خود را رساندند درمانگاه و در میان و ناله و آه، پیشانی‌ام بخیه خورد.🪡😔🥺 چند سال بعد که پدر از جبهه آمد به دلایل شغلی منتقل شد . آمدند خیابان آزادی، خیابان استاد معین.🏠 🇮🇷اما من نیامدم، ماندم خانهٔ که صدایش می‌کردم عزیز. پیرزنی دوست داشتنی با صورتی گرد، قدی متوسط و کمی تُپل که من و سجاد، اولش بودیم و عزیز دُردانه.☺️💚 مادربزرگ آن‌قدر داشت و دوستش داشتم که وقتی خانواده‌ام به تهران کوچ کردند، پیش او ماندم. 🦋 🇮🇷خانه‌اش کوچک بود و جمع و جور، اما پر از . شب‌ها کنارش می‌خوابیدم و بوی حنای موهایش را به سینه می‌کشیدم. دست‌هایم را حلقه می‌کردم دور گردنش تا برایم بگوید:قصهٔ چهل گیس، ماه پیشونی، ملک خورشید و ملک جمشید.📚💜 تا پیش دبستانی پیش او بودم. هر روز صبح زود برای بیدار می‌شد. از لانهٔ مرغ‌ها تخم‌مرغ برمی‌داشت، آب‌پز می‌کرد و همراه نانی که خودش پخته بود، می‌کرد و با مشتی نخودچی و کشمش یا چهارمغز، در کیسه‌ای می‌بست و کیسه را در کیفم می‌گذاشت و راهی‌ام می‌کرد.🥚🫔 ظهر که زنگ می‌خورد می‌آمد دنبالم، از سرایدار تحویلم می‌گرفت و به پدربزرگ می‌برد. 👨‍🦳 🇮🇷داخل قهوه‌خانه میز و صندلی‌های چوبی سبز رنگ بود و چهار موج قدیمی که همیشۀ خدا روشن بود 📻 و پدربزرگ در آنجا چای، کباب، لوبیا، زیتون پرورده و ماست چکیده می‌فروخت. ☕️🍢 بعد که می‌خواستم بروم کلاس اول دبستان، مرا به تهران آوردند. را همان جا گذاشتم، مخصوصاً ، خانم گلی، را تا هر وقت برگشتم بتوانم با آن بازی کنم.🪆🧸 🇮🇷سال اولی که به مدرسه رفتم، مدرسه‌ام در خیابان دامپزشکی بود. ما بودیم. تهران را دوست نداشتم. دلم و آن باران‌های ریزریز را داشت. 🌧🌧 صدای دریا در گوشم بود و هوس گوش ماهی‌هایی را داشتم که وقتی به گوش می‌چسباندی، صدای را می‌شنیدی. بابا خانه را عوض کرد و رفتیم . چهار سال آنجا ماندیم.🏠 باز هم من وسجاد هوای شمال را داشتیم..... .... ┄═❁🍃🪴🍃❁═┄ «سبک شهدا»♥️•𝑱𝒐𝒊𝒏⤹