#امام_سجاد
#شهادت
بند اول
خمیده شد تن علی
خودش رو هی کشونده
زهر جفا خورده تنش
براش جونی نمونده
غریب مدینه می افته غریب
کسی نیست غریبی رو یاری کنه
شکسته شده پشتش از کربلا
دیگه بستشه گریه زاری کنه
ی کهنه لباسی توی دستشه
پره خونه اما پریشون شده
هنوزم پر از خون اشک چشاش
دوباره تو حجرش ی میدون شده
تودستش میگیره ی گوشواررو
رو چشماش میزاره پاره معجرو
تو هنگام رفتن هنوز مضطره
تو یادش میاد غربت عمرو
سکینه گرفت خسته دست حسین
رقیه گرفت پای اسب حسین
رباب اومده با نگاه ترش
دوباره هدف رفته قلب حسین
........
بند دوم
داره میگه زیر لبش
از قصه ی اسارت
دلش میلرزه این غریب
وقتی میگه جسارت
میگه شهر شام حال دل بد میشه
هنوز که هنوزه که دلواپسه
با دستای بسته میبینه علی
غریب مونده عمه چقدر بی کسه
گرفته نگاشو همه ابر غم
غریبه غریبه غریبه غریب
میلرزه نگاهش دم رفتنش
هنوز میخونه ذکر امن یجیب
یادش هست که رفته کنار حسین
روی نیزه دیده سر اصغرو
توخاک کرده تنها یل ساقی و
بمیرم که دیده علی اکبرو
دیده دختری سوخته شه معجرش
بمیرم تو شام آتیشه رو سرش
دیده توی تشت چوب و لبهای خون
میون خرابه که رفت خواهرش
شعر:سید علی مرتضوی
@sabksher
#زمینه
#شهادت_امام_سجاد
#امام_سجاد
بند اول
خمیده دیگه قد آقامون
امون از غریبی و تنهایی
مدینه دیگه سرد و تاریکه
توی سینه ی تنگ مولایی
دل مولا گرفته از غم هرروزه
با این دردا که روضه ی لبش پرسوزه
از این زهره دیگه داره تنش میسوزه
میون حجره میزنه فریاد
غریب و تنها حضرت سجاد
بند دوم
آقا رو کشیدن توی کوچه
با دستای بسته یه مشت نامرد
ندیدن شکستست دیگه پیره
ندیدن تو سینست ی دنیا درد
آخه دیده به روی نی سر باباشو
اربا اربا تن پر از خونه داداشو
تو خاک کرده تن شکسته سقاشو
علی رو بهر انتقام بردن
آقای مارو شهر شام بردم
بند سوم
غریب مدینه داره میره
دوباره نفسهاش شده پر تب
میافته به یاد غریب شام
میخونه امون از دل زینب
خداروشکر نکندن از تنش پیراهن
همین خوبه نرفت به زیر پای دشمن
به روی نی دیگه جدا نشد سر از تن
روی لب داره بی رمق آقا
غریب عالم یا حسین مولا
@sabksher
#امام_سجاد
#غزل
از کوچه های عشق رسیدم به ساحتش
دیدم به سجده است میان تلاوتش
قد قامت نماز دمادم اقامه شد
سجاده پهن در وسطش مهر تربتش
با هر نفس دوباره مناجات میدمد
از سینه ی امام در آن کنج عزلتش
محشر نگاه حضرت سجاد میشود
وقتی کلام اوست دمی از قیامتش
ما شیعه ایم تا که صحیفه به دست ماست
بوی بهشت میرسد از هر روایتش
وقتی که سنگ و خاک به دستش طلا شوند
دل کیمیا گر است به یمن ولایتش
صدها ملک طواف به دور سرش کنند
جبریل غبطه خورد به طول عبادتش
من بنده ام و لطف امامم قدیمی است
از لطف اوست گشته نصیبم امامتش
حقا که در کلام نگنجد بیان او
اما نشسته است به جانم حلاوتش
@sabksher