eitaa logo
Sabksher
99 دنبال‌کننده
3 عکس
9 ویدیو
6 فایل
سبک و شعرهای سید علی مرتضوی جهت ارتباط با ادمین @jahat_payam
مشاهده در ایتا
دانلود
وای کسی نیست حسینو یاری کنه کاش یکی بیاد و کاری کنه حق داره زینب که زاری کنه آه تک و تنها بین میدون حسین نگاهش به خیمه حیرون حسین بین کشته ها پریشون حسین غربت یعنی یاری نداری نه علی اکبر و علمداری زینب دیگه داره میمیره تاکه کهنه لباسو میگیره میگیره وقت رفتنش سکینه دستشو میگیره میشینه رقیه پای اسبشو میگیره میره ارباب و رباب معجرشو میگیره غریبونه داره میره اما خیلی داغونه تک و تنها غریب مادر تو بین میدونه وای هیچکسی نبود بشه یاورش ضربه ای خورده به فرق سرش خیلی تیر نشسته به پیکرش آه با ضربه ی سنگ پیشونی شکست تیر حرمله به سینه نشست داره میشکه تیر از پشت به دست افتاد غرق و خون و بی حاله هدف شمشیرا تو گوداله زینب روی تله میبینه ضربه ها جای ضربه میشینه میشینه نیزه اینبار بی هوا تو دهنش میشینه میاد با چکمه روی بدنش میشینه رد نعل تازه هم روی تنش میشینه جدا میزد اگه خنجر تیزه پس چرا میزد لب تشنه میون گودال و دست و پا میزد @sabksher
شیعتی مهما شربتم...حلقه دور قتلگاه است او سمعتم بغریب...شاه عالم بی سپاه است و انا سبط الذی...در زیر ضربت بی پناه است و بجرد الخیل...ای مردم حسینم بی گناه است یاری از مردم طلب کرد و همه گشتند طلبکارش و با شمشیر و نیزه آمدند آخر به پیکارش واحسین... شیعتی انی غریب...تیر در سینه نشستست لیتکم فی یوم عاشورا...به سم پهلو شکستست کیف استسقى لطفلى...نیزه راه آه بستست و سقوه سهم بغى...جسم شاه از هم گسستست روی تل خواهر تماشا میکند گودال خونین را به ضرب نیزه و شمشیر از بالا به پایین را واحسین... شیعتی ما ان سمعتم...روی سینه رد پا شد قطعوا راسی بظلم...آه خنجر از قفا شد رفعوه بعد قتلی...سر دگر از تن جدا شد ذاک راسی فی رماح...سر به روی نی رها شد خیمه ها آتش گرفت،وای!حرم جولان مرکب شد دخیل دست طفلان در حرم دستان زینب شد واحسین... شعر:سید علی مرتضوی @sabksher
لالایی ای اصغر بخواب جون مادر خیلی خشکه لبهات عمو دیگه رفت بمیرم که تو هنوز به بیرونه چشمات ای خدا چکار کنم که علی تشنه ی آبه با حال تلظیه روی دستای ربابه علی لالا دیگه نیست حتی اشک تو چشام ببین مادر که منم دیگه خشک لبام علی لالا توی آغوش بابایی میترسم داری میری نرو...علی لالایی جلوی خیمه من منتظر ایستادم حال مضطر دارم چقدر دیر کرد توی آغوش باباس اینو باور دارم چقدر شلوغ شده هلهله دیگه بلنده اما این وسط چرا حرمله داره میخنده علی لالا چه سفید شده موی حسین چرا حالا پره خون شده روی حسین علی لالا به خدا که غمم اینه میدونم که رو نیزه بره مادر میبینه سبک:جلوی آیینه حمید علیمی شعر:سید علی مرتضوی @sabksher داره میره میدون خم‌میشه میبوسه دستای بابارو علی رفت اما وقت رفتنش دیده اشکای بابارو خم شده قد حسین بدجوری شده پریشون میبینه حالا علی داره میره سمت میدون گل لیلا یک تنه به لشکر میزنه با یک چرخش دو سه تایی و سر میزنه گل لیلا رو لباش ذکر حیدر بود دشمن مونده پیامبره یا علی اکبر بود یک ضربه بر سر خورد چشم اسب پر خون شد بد جوری غوغا شد علی رفت از حال تو میون دشمن هلهله برپا شد از هرجایی رد شده ضربه بر تنش نشسته حالا افتاده علی همه پیکرش شکسته گل لیلا اربا اربا میونه عبا همه دیدن صورت به صورت مونده بابا گل لیلا میبینی که عدو شاده یکی گفت که ببینید حسین دیگه جون داده سبک:جلوی آیینه حمید علیمی شعر:سید علی مرتضوی @sabksher داری میری عباس دل من میلرزه تو پناهم هستی ای علمدارم علمو میگیری که سپاهم هستی علمو که میگیری دشمنت میشه هراسون ای علمدار حسین علمو برام‌بچرخون میری عباس برو ای یل ام بنین حسین تنهاست میری ای ماه روی زمین میری عباس دل خواهرت آشوبه تو داری میری و میبینی به سر میکوبه میبینم ساکت شد خبر از تکبیر نیست عباسم تنها شد توی راه دیدم دستای جدا شده که قد من تا شد این همه غم منه که دست تو بدن نداری تیر رفته تو چشم تو میخوای تیرو دربیاری میری عباس با عمود چی اومد سر تو تنها موندی پر تیر شده پیکر تو میری عباس کمرم داره تا میشه تو میری و زینب میمونه که تنها میشه سبک:جلوی آیینه حمید علیمی شعر:سید علی مرتضوی @sabksher ای خدا میبینی که حسینه تنها میون میدونه نگاهش اما دیگه سمت خیمست بمیرم حیرونه ای داداش غریبی و دیگه هیچ یاری نداری علی اکبرت که رفت تو علمداری نداری غریب داداش معجرارو گره میزنم تو رفتی و گوشواره ها رو من میکنم غریب داداش زینبت داره میمیره میبینم که تو میدون جنگ داداشم پیره مونده بین دشمن دورشو میگیرن غم عالم اینه ضربه ی سنگو خونِ رو پیشونی تیر تو قلب میشینه افتادی و غرق خون خواهرت داره میبینه شمر اومد با خنجرش به روی سینه میشینه غریب داداش ضربه ها جای ضربه نشست چقدر نیزه خورد به پهلو و پهلو شکست غریب داداش جای نعل رو تنت مونده سر تو روی نیزه رو خاک بدنت مونده سبک:جلوی آیینه حمید علیمی شعر:سید علی مرتضوی @sabksher
میبینه خواهر از رو تل غریب مادرش میون گودی و نبود کنارش اکبرش غریب که گیر آوردنش دور از برادرش میشینه روی سینه و به دست خنجرش میبینم از قفا که تیغ میبوسه حنجرش داره رو تله میزنه به سینه خواهرش میون نیزه ها و تیر دیگه اسیر شده رمق نمونده تو تنش حرامی شیر شده ندیدن حال و روزشو که خیلی پیر شده سری به روی نیزه ها بدن تو قتلگاه رفتن به سمت خیمه ها تموم این سپاه چقدر زدن تو صورت دختر بی گناه رو گونه های دخترا رد جسارته طنابه توی دست و پا وقت اسارته رو گوشه لخته های خون نشون غارته سر علی رو نیزه هاست وای از دل رباب میبینه خشکی لباش هنوز نخورده آب از دست نیزه دار چقدر کشیده هی عذاب شادی ودست و هلهله ،آتیش و ازدحام دختر ارباب غریب، نگاه یک غلام سر حسین و خیزران چی شد تو شهر شام... سبک:چقدر شلوغه قتلگاه نمیرسه صدام شعر:سید علی مرتضوی @sabksher
Sabksher
میری برادر حرمو دیگه تنها میزاری دلم میلرزه آخه میبینم سقا نداری میبینی زینب میپوشه دیگه رخت اسیری میبینی زینب غریب و تنهاست وقتی که میری میبینی گریونم نگاه به حالم کن میری پریشونم نگاه به حالم کن کینه به دل دارن منتظر دشمن رحمی به حالم کن نشو جدا از من ای داداش با اشک چشمات من رو نگا کردی عباس و علی و قاسم،حر و صدا کردی هیچکسی نمونده حالا دیگه تنها موندی تو دلم هنوز آتیشه از دمی که خوندی شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی یا اخا حسین اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی یا اخا حسین کجایی داداش اومده مرکب که بی سواره کجایی داداش به خدا زینب طاقت نداره میبینم از تل همه لشکر دور یه مرده میبینم از تل نیزه و شمشیر با تو چی کرده افتادی و یک پست میشینه رو سینه با خنجری تو دست میشینه رو سینه دیدم که میبره دیگه بریدم من سر تو رو داداش به نیزه دیدم من تو برادر من هستی سر به تن نداری خواهرت بمیره داداش پیرهن نداری جای صورتت من حالا رگهاتو میبوسم ای غریب بی انگشتر دستاتو میبوسم ای وای از نعلای تازه مرکب رو تنت میتازه تو قلب منی میبینی اومده مادر ای داداش بمیره خواهر که بی کفنی @sabksher
قصه ما به سر آمد و به پایان نرسید کاروان اسرا در خطر افتاد، الشام کربلا مقتل هفتاد و دو تن بود ولی مظهر صبر خدا ناله به سر داد، الشام همه دیدند که قرآن غل و زنجیر شده دختر حیدر کرار دگر پیر شده بی وفایی لقب مردم کوفیست چه شد رفته نامردی کوفی دگر از یاد، الشام کودکی خسته و زارست کمی آهسته مادری ابر بهارست کمی آهسته سنگ بر آینه نور خدا خورد شکست عرش لرزید و ملائک همه فریاد، الشام مجلس شرب شراب است خدایا چه کنم با نگاهی که خراب است خدایا چه کنم غیرت الله نباشد همگی شیر شوند بلبل باغ حسین،این همه صیاد، الشام دل شام از غم ارباب اگر آشوب نبود اجر قرآنِ لبش ضربهٔ با چوب نبود زینب و درد و غم و غصه هفتاد و دو تن، هلهله،کف زدن مرده دلی شاد،الشام بهر گل های خزان خانه درین ویران نیست زینب خسته اگر هست کسی حیران نیست تا که بابا به گل‌ گشته اسیرش سر زد خسته از بند اسارت،شده آزاد... الشام در و دیوار به هم ریخت، دگر غوغا شد تا لب عمه سادات به صحبت وا شد سر عباس به نی محو تماشا شده است شعله ور گشته،چنین زوزه مکش‌باد، الشام تا که زینب به میان آمده عالم مه شد زیر گام سخنش مردک شامی له شد کاروان میرود و قصه به پایان نرسید مانده در دل اثر این همه بیداد، الشام شعر:سید علی مرتضوی @sabksher
وای کسی نیست حسینو یاری کنه کاش یکی بیاد و کاری کنه حق داره زینب که زاری کنه آه تک و تنها بین میدون حسین نگاهش به خیمه حیرون حسین بین کشته ها پریشون حسین غربت یعنی یاری نداری نه علی اکبر و علمداری زینب دیگه داره میمیره تاکه کهنه لباسو میگیره میگیره وقت رفتنش سکینه دستشو میگیره میشینه رقیه پای اسبشو میگیره میره ارباب و رباب معجرشو میگیره غریبونه داره میره اما خیلی داغونه تک و تنها غریب مادر تو بین میدونه وای هیچکسی نبود بشه یاورش ضربه ای خورده به فرق سرش خیلی تیر نشسته به پیکرش آه با ضربه ی سنگ پیشونی شکست تیر حرمله به سینه نشست داره میشکه تیر از پشت به دست افتاد غرق و خون و بی حاله هدف شمشیرا تو گوداله زینب روی تله میبینه ضربه ها جای ضربه میشینه میشینه نیزه اینبار بی هوا تو دهنش میشینه میاد با چکمه روی بدنش میشینه رد نعل تازه هم روی تنش میشینه جدا میزد اگه خنجر تیزه پس چرا میزد لب تشنه میون گودال و دست و پا میزد @sabksher
ای خدا میبینی که حسینه تنها میون میدونه نگاهش اما دیگه سمت خیمست بمیرم حیرونه ای داداش غریبی و دیگه هیچ یاری نداری علی اکبرت که رفت تو علمداری نداری غریب داداش معجرارو گره میزنم تو رفتی و گوشواره ها رو من میکنم غریب داداش زینبت داره میمیره میبینم که تو میدون جنگ داداشم پیره مونده بین دشمن دورشو میگیرن غم عالم اینه ضربه ی سنگو خونِ رو پیشونی تیر تو قلب میشینه افتادی و غرق خون خواهرت داره میبینه شمر اومد با خنجرش به روی سینه میشینه غریب داداش ضربه ها جای ضربه نشست چقدر نیزه خورد به پهلو و پهلو شکست غریب داداش جای نعل رو تنت مونده سر تو روی نیزه رو خاک بدنت مونده سبک:جلوی آیینه حمید علیمی شعر:سید علی مرتضوی @sabksher